DARK LIKE BLACK
#DARK_LIKE_BLACK
part 7
مارنی :
بچه ها بیدار شید داره دیرمون میشه...
+ وای مارنی تو دوباره مامان بازی رو شروع کردی بزاربخوابیم.
_ تو میتونی بخوابی ولی اون دوتا تراکتور باید اودیشن بدن.
÷ مارنی برای چی به ما میگی تراکتوررررر.
_ دیشب صدای خروپف شما دیونم کرددددد. بلند شید
یه جیغ بلند کشیدم که باعث شد همشون سیخ بشینن
÷ وویی چته؟؟؟
با عصبانیت و جذبه خاصی داد زدم: پاشید صبحونه بخورید باید برید اودیشن بدید
× صبحانه رو آماده کردی ؟
_ نه مگه من باید آماده کنم ؟
× مثلا ما اینجا مهمونیم تو باید پذیرایی کنی.
÷ وای دیونم کردین ، انقدر با هم بحث نکین خودم صبحانه رو آماده میکنم.
_ ، + ، ÷ نه من آماده میکنممم.
هممون این حرف رو زدیم و با عجله به طرف آشپز خونه دویدیم ، سانهی دستپختش افتضاحه ما هم برای اینکه ناراحت نشه همیشه میگم عالی درست میکنی
اون حتی نیمرو هم که درست میکنه مزه ی چیز میده... نگم بهتره.
رکیتا :
+ خب بچه ها چند تا لباس براتون آوردم...
تا این حرف رو زدم میا و سانهی عین چی ریختن رو سرم آخرشم اونا خوشگل ترین هودی ها رو برداشتن ، ولی همشون واقعا خوشگل بودن.
مارنی با جدیت گفت: باز تو رفتی سر کمد من!
منم در جوابش فقط یه لبخند ملیح زدم
همه باهم ست کردیم یه هودی بلند با شرتک کوتاه مشکی و کتونی های مشکی ، هرکسی هم موهاش رو یه مدل متفاوت بست
سوار ماشین مارنی شدیم و به سمت کمپانی رفتیم.
به سمت در ورودی رفتیم که اعضای بی تی اس رو دیدیم که داشتن از کمپانی بیرون میرفتن.
خیلی خودم رو کنترل کردم که نپرم بقلشون ، اما چهره ی اعضای بی تی اس چیز دیگه ای رو نشون میداد انگار از ما اعصبانی بودن
وقتی اونا از کمپانی بیرون رفتن ، ما وارد آسانسور شدیم.
میا و سانهی برای اودیشن وارد یه اتاق شدن و منو مارنی پشت در منتظر اونا وایسادیم.
+ مارنی...
بله!
+ به نظرت چرا اعضای بی تی اس مارو یه جوری نگاه میکردن؟
_ چجوری نگاه می کردن؟
+ یعنی تو بهشون نگاه نکردی؟
_ نگاه کردم ولی چیزی نفهمیدم.
+ یه جوری نگاه میکردن انگار ارث پدرشون رو خوردیم
_ دو باره از تشبیه های فارسی استفاده کردی.
+ آخه تشبیه باحاله.
_ خب ، من دلیلش رو نمیدونم.
+ همین؟
_ همین؟
+ هیچی بابا
_ من بابا نیستم
+ وای مارنی توی ایران همه اینو میگن.
_ خب اینجا هم همه به پدراشون میگن بابا.
+ وای تو چقدر خنگی
_ ببین کی به کی میگه خنگ..
+ الان از دست تو سرم رو میزنم توی دیوارررر
_ نه این کار رو نکن
+ چرا؟
_ چون همینجوری مخت تکون خورده بیشتر تکون میخوره
+ وای خدااااا
نظر یادتون نره
part 7
مارنی :
بچه ها بیدار شید داره دیرمون میشه...
+ وای مارنی تو دوباره مامان بازی رو شروع کردی بزاربخوابیم.
_ تو میتونی بخوابی ولی اون دوتا تراکتور باید اودیشن بدن.
÷ مارنی برای چی به ما میگی تراکتوررررر.
_ دیشب صدای خروپف شما دیونم کرددددد. بلند شید
یه جیغ بلند کشیدم که باعث شد همشون سیخ بشینن
÷ وویی چته؟؟؟
با عصبانیت و جذبه خاصی داد زدم: پاشید صبحونه بخورید باید برید اودیشن بدید
× صبحانه رو آماده کردی ؟
_ نه مگه من باید آماده کنم ؟
× مثلا ما اینجا مهمونیم تو باید پذیرایی کنی.
÷ وای دیونم کردین ، انقدر با هم بحث نکین خودم صبحانه رو آماده میکنم.
_ ، + ، ÷ نه من آماده میکنممم.
هممون این حرف رو زدیم و با عجله به طرف آشپز خونه دویدیم ، سانهی دستپختش افتضاحه ما هم برای اینکه ناراحت نشه همیشه میگم عالی درست میکنی
اون حتی نیمرو هم که درست میکنه مزه ی چیز میده... نگم بهتره.
رکیتا :
+ خب بچه ها چند تا لباس براتون آوردم...
تا این حرف رو زدم میا و سانهی عین چی ریختن رو سرم آخرشم اونا خوشگل ترین هودی ها رو برداشتن ، ولی همشون واقعا خوشگل بودن.
مارنی با جدیت گفت: باز تو رفتی سر کمد من!
منم در جوابش فقط یه لبخند ملیح زدم
همه باهم ست کردیم یه هودی بلند با شرتک کوتاه مشکی و کتونی های مشکی ، هرکسی هم موهاش رو یه مدل متفاوت بست
سوار ماشین مارنی شدیم و به سمت کمپانی رفتیم.
به سمت در ورودی رفتیم که اعضای بی تی اس رو دیدیم که داشتن از کمپانی بیرون میرفتن.
خیلی خودم رو کنترل کردم که نپرم بقلشون ، اما چهره ی اعضای بی تی اس چیز دیگه ای رو نشون میداد انگار از ما اعصبانی بودن
وقتی اونا از کمپانی بیرون رفتن ، ما وارد آسانسور شدیم.
میا و سانهی برای اودیشن وارد یه اتاق شدن و منو مارنی پشت در منتظر اونا وایسادیم.
+ مارنی...
بله!
+ به نظرت چرا اعضای بی تی اس مارو یه جوری نگاه میکردن؟
_ چجوری نگاه می کردن؟
+ یعنی تو بهشون نگاه نکردی؟
_ نگاه کردم ولی چیزی نفهمیدم.
+ یه جوری نگاه میکردن انگار ارث پدرشون رو خوردیم
_ دو باره از تشبیه های فارسی استفاده کردی.
+ آخه تشبیه باحاله.
_ خب ، من دلیلش رو نمیدونم.
+ همین؟
_ همین؟
+ هیچی بابا
_ من بابا نیستم
+ وای مارنی توی ایران همه اینو میگن.
_ خب اینجا هم همه به پدراشون میگن بابا.
+ وای تو چقدر خنگی
_ ببین کی به کی میگه خنگ..
+ الان از دست تو سرم رو میزنم توی دیوارررر
_ نه این کار رو نکن
+ چرا؟
_ چون همینجوری مخت تکون خورده بیشتر تکون میخوره
+ وای خدااااا
نظر یادتون نره
۲۰.۵k
۱۶ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.