DARK LIKE BLACK
#DARK_LIKE_BLACK
part 8
مارنی:
دیگه داشت زیادی نق میزد مغزم تحمل اینهمه صدا رو نداشت
با یه گام بزرگ رفتم طرفش و آروم زدم تو سرش که نق نقا و غر غراش بیشتر شد
سرمو کوبوندم تو دیوار
سانهی:
من اودیشن دادم و قرار بود بعد که میا داد بهمون جواب رو بگن
منتظر میا موندم صدای قشنگی داشت تاحالا صداشو نشنیده بودم درواقع صدای هیچ کودوم رو نشنیده بودم
میا هم اودیشن داد و واقعا قشنگ داد رفتیم بیرون
میا:
وقتی اومدیم بیرون یکی مثل جت از جلومون دویید و یکی دیگه هم دنبالش
× سانهی اون شبیه مارنی نیست؟!
÷ خودشه!
× اونم که داره دنبالش میدوئه رکیتاست؟
÷ اوهوم
رکیتا:
تا چشمم به میا و سانهی خورد جهتمو عوض کردم و به طرف اونا دوییدم یکم ترسیدن و از هم فاصله گرفتن ولی سریع رفتم پشتشون و منتظر موندم که مارنی بیاد اما خبری ازش نشد
+ بچه ها مارنی کجا رفت!؟
جفتشون باهم گفتن: نمیدونیم
÷بریم دنبالش؟
× بریم
+ ببینتم پارم میکنه!
÷ شاید اتفاقی افتاده براش
× سانهی راست میگه بعدشم ما نمیزاریم و اونم خودش اینکارو نمیکنه
÷ چرا دنبالت بود؟
× اولش زیادی نق زدم که سرشو کوبوند تو دیوار و از فرست استفاده کردم و گوشیش رو قاپیدم
÷ ، × : حق داشته
+ حالا بیخیال بریم دنبالش
میا:
راه افتادیم و همون راهرو رو تا ته رفتم و مارنی رو دیدیم که داره با ینفر صحبت میکنه
مارنی پشتش به ما بود و ما نمیتونستیم چهرشو ببینیم ولی چهره اون مرد رو میدیدیم
اون مرده با صدای نسبتاً بلندی گفت: ظاهرا اونها هم گروهیتاتون هستن و مارنی به طرف ما برگشت نگاهمون کرد و حرف مرد رو تایید کرد
مارنی: دخترا ، ایشون آقای بنگ پی دی نیم رئیس کمپانی هستن
هممون سریع خم شدیم و ادای احترام کردیم
پی دی نیم: خوشحالم که یک گروه جدید توی کمپانی تشکیل شده
هیچکدوممون متوجه نکته ی حرفش نشدیم
مارنی: فکر میکنم متوجه حرفتون نشدن قربان ، بچه ها منظور آقای بنگ اینه که ما از الان کارآموز و گروه رسمی دختر این کمپانی هستیم و اودیشن هامون رو قبول شدیم
ستاییمون از خوشحالی جیغ کشیدیم و همو بقل کردیم
پی دی نیم: تبریک میگم
و بهمون اشاره کرد که دنبالش بریم
مارنی و پی دی نیم هم قدم بودن و ما پشت سرشون راه میرفتیم
نظر فراموش نشه
part 8
مارنی:
دیگه داشت زیادی نق میزد مغزم تحمل اینهمه صدا رو نداشت
با یه گام بزرگ رفتم طرفش و آروم زدم تو سرش که نق نقا و غر غراش بیشتر شد
سرمو کوبوندم تو دیوار
سانهی:
من اودیشن دادم و قرار بود بعد که میا داد بهمون جواب رو بگن
منتظر میا موندم صدای قشنگی داشت تاحالا صداشو نشنیده بودم درواقع صدای هیچ کودوم رو نشنیده بودم
میا هم اودیشن داد و واقعا قشنگ داد رفتیم بیرون
میا:
وقتی اومدیم بیرون یکی مثل جت از جلومون دویید و یکی دیگه هم دنبالش
× سانهی اون شبیه مارنی نیست؟!
÷ خودشه!
× اونم که داره دنبالش میدوئه رکیتاست؟
÷ اوهوم
رکیتا:
تا چشمم به میا و سانهی خورد جهتمو عوض کردم و به طرف اونا دوییدم یکم ترسیدن و از هم فاصله گرفتن ولی سریع رفتم پشتشون و منتظر موندم که مارنی بیاد اما خبری ازش نشد
+ بچه ها مارنی کجا رفت!؟
جفتشون باهم گفتن: نمیدونیم
÷بریم دنبالش؟
× بریم
+ ببینتم پارم میکنه!
÷ شاید اتفاقی افتاده براش
× سانهی راست میگه بعدشم ما نمیزاریم و اونم خودش اینکارو نمیکنه
÷ چرا دنبالت بود؟
× اولش زیادی نق زدم که سرشو کوبوند تو دیوار و از فرست استفاده کردم و گوشیش رو قاپیدم
÷ ، × : حق داشته
+ حالا بیخیال بریم دنبالش
میا:
راه افتادیم و همون راهرو رو تا ته رفتم و مارنی رو دیدیم که داره با ینفر صحبت میکنه
مارنی پشتش به ما بود و ما نمیتونستیم چهرشو ببینیم ولی چهره اون مرد رو میدیدیم
اون مرده با صدای نسبتاً بلندی گفت: ظاهرا اونها هم گروهیتاتون هستن و مارنی به طرف ما برگشت نگاهمون کرد و حرف مرد رو تایید کرد
مارنی: دخترا ، ایشون آقای بنگ پی دی نیم رئیس کمپانی هستن
هممون سریع خم شدیم و ادای احترام کردیم
پی دی نیم: خوشحالم که یک گروه جدید توی کمپانی تشکیل شده
هیچکدوممون متوجه نکته ی حرفش نشدیم
مارنی: فکر میکنم متوجه حرفتون نشدن قربان ، بچه ها منظور آقای بنگ اینه که ما از الان کارآموز و گروه رسمی دختر این کمپانی هستیم و اودیشن هامون رو قبول شدیم
ستاییمون از خوشحالی جیغ کشیدیم و همو بقل کردیم
پی دی نیم: تبریک میگم
و بهمون اشاره کرد که دنبالش بریم
مارنی و پی دی نیم هم قدم بودن و ما پشت سرشون راه میرفتیم
نظر فراموش نشه
۱۸.۹k
۱۶ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.