حس می کنم جوجه رنگی ای هستم که توی هفت سالگیت توی یک لحظه
حس میکنم جوجه رنگیای هستم که توی هفت سالگیت توی یک لحظه برات جذاب بود و خریدیش. ولی وقتی اومدی خونه، دیگه برات جالب نبودم و توی یه کارتن کوچیک و تاریک نگهم داشتی و هر چهقدر واسهت جیک جیک کردم، بهم توجهی نکردی. چند روز بعد هم جنازهم رو پیدا کردی و توی باغچه خاک کردی.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بگایی جدید رو به خودم تبریک میگم چون جدیدا آینده بیشتر از گذشته اذیتم میکنه.
اولِاسفندهزارُچارصدُیک
سه ُ شش دقیقهی بامداد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بگایی جدید رو به خودم تبریک میگم چون جدیدا آینده بیشتر از گذشته اذیتم میکنه.
اولِاسفندهزارُچارصدُیک
سه ُ شش دقیقهی بامداد
۲.۷k
۳۰ بهمن ۱۴۰۱