حقیقت پنهان🌱
حقیقت پنهان🌱
part 56
رضا:* به محراب زنگ زدم *
«رضا-» «محراب+»
+الو
-محراب
+هااا
-میگم کی میخواید برید دنبال زن ممد
+میریم... هنو بش نرسیدیم
-عا اوک.. راستی
+بلع
-کی پشت فرمونه
+ارسلان
-اوه اوه مواظب باش به چخ نرین
ارسلان: شنیدمااااا
-اصن گفتم که بشنوی(داد)
ارسلان: دارم واست(داد)
📱پایان مکالمه📱
ممد: برو توی زیر گذر
ارسلان: اوک
ممد: خب حالا یه کوچه عه بزرگ هس..... ایناهاش برو اینجا
................... .......
ممد: بچه ها ممکنع یه ربعی کار من طول بکشه مشکلی ندرین
ارسلان: باش ولی دیر تره یه ربع نشه
ممد: چشم عباس اقا
ارسلان: نشد یه بار جواب منو درست بدید همیشه می.رینید به منن
ممد: 😂نه نمیشه
ممد:* زنگشونو زدم و رفتم بالا*
ممد: سلام عزیزم
عسل: سیلاممم
ممد: کاراتو بکن میخوام با دوستام ببرمت بیرون
عسل: من با دوستای تو بیام؟؟؟!!!!!
ممد: نه خواهر دوستم و دوستاشم هستن
عسل: عههه پس دخترم تو جمعتون بودع.. باشه که اینطور
من نمیام
ممد: عه چرا عشقم
عسل: برو با اون دخترا دیگه منو میخوای چیکا
ممد: حالا عشق من چرا قهر کرده
عسل: ..........
ممد: هانیی من کیههه
عسل: مننن
ممد: خب پس برو حاضر شو بریم بیرون تازه دخترای خوبی هم هستن
عسل: داشتم باهات شوخی میکردم اخه من به تو از چشمام بیشتر اعتماد دارم زندگیم
ممد:* منتظر شدم تا بره اماده شه
عسل خیلی با همه فرق داشت واسم و خب دختر خیلی خوب و مهربونی بود
سه سال پیش مامان باباش از هم جدا شده بودن و عسل پیش باباش زندگی میکرد..
مامانش ازدواج کرد و باباشم همینطور ولی عسل راحت نبود پیش زن باباش..... همو خیلی دوس داشتن با اینکه زن باباش بود ولی خب بالاخره هیچی مادر خود ادم نمیشه و خب پدرشم این موضوع رو فهمید که عسل راحت نیست
بهش پیشنهاد اینو داد که شاید بخواد بزه پیش مامانش اینجوری بهتره
رفت پیش مامانش و ولی شوهر مامانش خیلی اذیتش میکرد و دوباره عسل اومد پیش باباش
یه چند ماهی دوباره پیش باباش بود و این مدتی که پیش باباش بود کار کرد و یه پولی پس انداز کرد
باباشم کمکش کرد و
واسش یه خونه اجاره کرد و الان عسل تنها تو این خونه زندگی میکرد
از قضا خالش هم طبقه ی بالا یه واحد اجاره کرده و یجورایی تنها نیست و خالش طبقه ی بالاس
با صدای عسل به خودم اومدم*
عسل: من امادم بریم
ممد: بریم
اینم یه پارت طولانی تقدیم به عشقای دلمم
part 56
رضا:* به محراب زنگ زدم *
«رضا-» «محراب+»
+الو
-محراب
+هااا
-میگم کی میخواید برید دنبال زن ممد
+میریم... هنو بش نرسیدیم
-عا اوک.. راستی
+بلع
-کی پشت فرمونه
+ارسلان
-اوه اوه مواظب باش به چخ نرین
ارسلان: شنیدمااااا
-اصن گفتم که بشنوی(داد)
ارسلان: دارم واست(داد)
📱پایان مکالمه📱
ممد: برو توی زیر گذر
ارسلان: اوک
ممد: خب حالا یه کوچه عه بزرگ هس..... ایناهاش برو اینجا
................... .......
ممد: بچه ها ممکنع یه ربعی کار من طول بکشه مشکلی ندرین
ارسلان: باش ولی دیر تره یه ربع نشه
ممد: چشم عباس اقا
ارسلان: نشد یه بار جواب منو درست بدید همیشه می.رینید به منن
ممد: 😂نه نمیشه
ممد:* زنگشونو زدم و رفتم بالا*
ممد: سلام عزیزم
عسل: سیلاممم
ممد: کاراتو بکن میخوام با دوستام ببرمت بیرون
عسل: من با دوستای تو بیام؟؟؟!!!!!
ممد: نه خواهر دوستم و دوستاشم هستن
عسل: عههه پس دخترم تو جمعتون بودع.. باشه که اینطور
من نمیام
ممد: عه چرا عشقم
عسل: برو با اون دخترا دیگه منو میخوای چیکا
ممد: حالا عشق من چرا قهر کرده
عسل: ..........
ممد: هانیی من کیههه
عسل: مننن
ممد: خب پس برو حاضر شو بریم بیرون تازه دخترای خوبی هم هستن
عسل: داشتم باهات شوخی میکردم اخه من به تو از چشمام بیشتر اعتماد دارم زندگیم
ممد:* منتظر شدم تا بره اماده شه
عسل خیلی با همه فرق داشت واسم و خب دختر خیلی خوب و مهربونی بود
سه سال پیش مامان باباش از هم جدا شده بودن و عسل پیش باباش زندگی میکرد..
مامانش ازدواج کرد و باباشم همینطور ولی عسل راحت نبود پیش زن باباش..... همو خیلی دوس داشتن با اینکه زن باباش بود ولی خب بالاخره هیچی مادر خود ادم نمیشه و خب پدرشم این موضوع رو فهمید که عسل راحت نیست
بهش پیشنهاد اینو داد که شاید بخواد بزه پیش مامانش اینجوری بهتره
رفت پیش مامانش و ولی شوهر مامانش خیلی اذیتش میکرد و دوباره عسل اومد پیش باباش
یه چند ماهی دوباره پیش باباش بود و این مدتی که پیش باباش بود کار کرد و یه پولی پس انداز کرد
باباشم کمکش کرد و
واسش یه خونه اجاره کرد و الان عسل تنها تو این خونه زندگی میکرد
از قضا خالش هم طبقه ی بالا یه واحد اجاره کرده و یجورایی تنها نیست و خالش طبقه ی بالاس
با صدای عسل به خودم اومدم*
عسل: من امادم بریم
ممد: بریم
اینم یه پارت طولانی تقدیم به عشقای دلمم
۸.۱k
۲۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.