سکوت

سکوت
بادهایی فولادین به من بخشید
عشق نیز
زلزله ی واژگان...


من از استعمار متنفرم
اما دلم می‌خواهد وجب به وجب تو را
مستعمرۀ خویش کنم.
نفت و خودخواهی
دموکراسی را زیر پا می نهند.


با هم که باشیم سه تاییم
من، تو و بوسه
بی هم چهار تاییم
تو و تنهایی
من و رنج.


می‌ترسم ببوسمت
به خانه که برگشتی، دهانت بوی شعر بدهد
مادرت سرت داد بکشد:
باز کدام شاعر ولگرد تو را بوسیده است؟

#لطیف_هلمت
ترجمه: #باسط_مرادی
دیدگاه ها (۷)

آهای آیندگان، شما که از دل طوفانی بیرون می جهیدکه ما را بلعی...

سمت راست وسمت چپ روزنامه (داخل خط قرمز)در یک صفحه روزنامه کی...

چقدر تو شبیه منیچقدر تو خوب بیشتر از من خودم را میشناسیبیا ت...

دیدین ؟ یه چیزی میشنوین که حس میکنین یهو یکی پاشو فشار داده ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط