پارت نهم
#پارت_نهم
#دِلبَرِ_زیبایِ_مَن
•.............................💜🤍.............................•
دیانا:بگو
نیکا:اسرار کردم رفتیم کافه من برای خودم اسپرسو سفارش دادم بهش میگم چرا هیچی سفارش نمیدی میگه(بهت گفتم که خرج اضافَس)(بازم با لحن اَدا در آوردن)
دیانا:حاجی چقد گدا بنظرم کنسلش کن اصلا قرار دومم نرو
نیکا:دقیقا باید همین کارو کنم
دیانا:مگه اسنپ نگرفته بودی بعد چجوری اون اومد دنبالت
نیکا:من اسنپ گرفتم رفتم خونه بعد اون اومد خونه دنبالم
دیانا:آها،راستی چرا بهم نگفتی میری سر قرار(نیکا و دیانا باهم از بچگی دوستن الان دیگه خیلی صمیمین پدر مادراشون هم باهم در ارتباط بودن البته الان دیگه پدر مادر دیانا فوت کردن)
نیکا:آخه تو درگیر پیدا کردن کار بودی بعدش من میخواستم اینو بگم نگرانیت بیشتر میشد
دیانا:آها اینو بهت نگفتم پانیذ یکی رو پیدا کرده میتونه جای دوس پسرتو بازی کنه
نیکا:همهی پسرا حوصله سر برن بابا
دیانا:نه اتفاقا گفته خیلی بچهی خوبیه
نیکا:حالا اسمش چیه؟
دیانا:متین
نیکا:از اسمش خوشم اومد
دیانا:دور برت نداره نمیخوای باهاش ازدواج کنی که فقط باید جای دوس پسرتو بازی کنه یا جای شوهرت
دیانا:آها اینو بهت نگفتم پانیذ گفت شاید بریم تویِ یه اکیپ
نیکا:اکیپ؟اکیپ چرا
دیانا:ماجرا اکیپ شدنمون با پانیذینا و صمیمی بودن ارسلان و پانیذ اینکه چرا صمیمین و کل چیزایی که پانیذ گفته بودُ تعریف کردم
نیکا:حاجی خوبه که
دیانا:کاش امروز باهامون میومدی بعد ناهار رفتیم خرید
نیکا:خوش به حالتون
دیانا:در مورد چیا حرف زدین؟
نیکا:همه تو قرار اول از خصوصیات طرف و چیزای دیگه صحبت میکنن این تو قرار اول از ازدواج داشت صحبت میکرد
دیانا:از ازدواج تو و اون😂😂😂😂😂
نیکا:آره کجاش خنده داره
دیانا:بدبخت اون که میخواد با تو ازدواج کنه
نیکا:هه هه هه خیلی خنده داره
دیانا:ولش حالا مگه قرار نبود خوش بگذرونیم
نیکا:راس میگی فلش آوردم کلی آهنگ توش داره الان وصل میکنم به تلوزیون
دیانا:باش
#دِلبَرِ_زیبایِ_مَن
•.............................💜🤍.............................•
دیانا:بگو
نیکا:اسرار کردم رفتیم کافه من برای خودم اسپرسو سفارش دادم بهش میگم چرا هیچی سفارش نمیدی میگه(بهت گفتم که خرج اضافَس)(بازم با لحن اَدا در آوردن)
دیانا:حاجی چقد گدا بنظرم کنسلش کن اصلا قرار دومم نرو
نیکا:دقیقا باید همین کارو کنم
دیانا:مگه اسنپ نگرفته بودی بعد چجوری اون اومد دنبالت
نیکا:من اسنپ گرفتم رفتم خونه بعد اون اومد خونه دنبالم
دیانا:آها،راستی چرا بهم نگفتی میری سر قرار(نیکا و دیانا باهم از بچگی دوستن الان دیگه خیلی صمیمین پدر مادراشون هم باهم در ارتباط بودن البته الان دیگه پدر مادر دیانا فوت کردن)
نیکا:آخه تو درگیر پیدا کردن کار بودی بعدش من میخواستم اینو بگم نگرانیت بیشتر میشد
دیانا:آها اینو بهت نگفتم پانیذ یکی رو پیدا کرده میتونه جای دوس پسرتو بازی کنه
نیکا:همهی پسرا حوصله سر برن بابا
دیانا:نه اتفاقا گفته خیلی بچهی خوبیه
نیکا:حالا اسمش چیه؟
دیانا:متین
نیکا:از اسمش خوشم اومد
دیانا:دور برت نداره نمیخوای باهاش ازدواج کنی که فقط باید جای دوس پسرتو بازی کنه یا جای شوهرت
دیانا:آها اینو بهت نگفتم پانیذ گفت شاید بریم تویِ یه اکیپ
نیکا:اکیپ؟اکیپ چرا
دیانا:ماجرا اکیپ شدنمون با پانیذینا و صمیمی بودن ارسلان و پانیذ اینکه چرا صمیمین و کل چیزایی که پانیذ گفته بودُ تعریف کردم
نیکا:حاجی خوبه که
دیانا:کاش امروز باهامون میومدی بعد ناهار رفتیم خرید
نیکا:خوش به حالتون
دیانا:در مورد چیا حرف زدین؟
نیکا:همه تو قرار اول از خصوصیات طرف و چیزای دیگه صحبت میکنن این تو قرار اول از ازدواج داشت صحبت میکرد
دیانا:از ازدواج تو و اون😂😂😂😂😂
نیکا:آره کجاش خنده داره
دیانا:بدبخت اون که میخواد با تو ازدواج کنه
نیکا:هه هه هه خیلی خنده داره
دیانا:ولش حالا مگه قرار نبود خوش بگذرونیم
نیکا:راس میگی فلش آوردم کلی آهنگ توش داره الان وصل میکنم به تلوزیون
دیانا:باش
۵.۴k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.