خبقطعا هر آدم دیگه ای هم باشه میترسه نه
ℙ𝕒𝕣𝕥𝟙
خب،قطعا هر آدم دیگه ای هم باشه میترسه نه؟
اینکه بفهمی داری توی یه همچین دنیایی زندگی میکنی...اونم ۶ سالگی برای همین از اون موقعی که همه چیزو فهمیدم،ماما ایزابلا منو به این مزرعه انتقال داد.درسته مزرعه!
بزار از اول شروع کنم
همه ما بچه ها،توی مزرعه های مختلف بزرگ میشیم برای اینکه تبدیل به غذای شیاطین بشیم.کاملا درسته شیاطین...
صدای بوق بلندی توی اتاقم میپیچه و متوجه ام میکنه که دیگه باید بلند شم و برم برای تست اول امروز آماده بشم.دفترچه خاطراتمو کنار میزارم و منتظر وایمیستم تا در اتاقم باز بشه و بتونم همراه دکتر اسمی به اتاق آزمون برم.
اینجا،مزرعه لامباداست و احتمال زیاد برای تولید انبوه استفاده میشه.تولید انبوه غذا! برای اون هیولاهای دو یا سه متری همشونم ترسناکن.
من اینجا یه نمونه یا بهتره بگم موش آزمایشگاهی ویژم برای همین خیلی بهتر از بقیه بچه هایی که هستن بهم میرسن.اینجا واقعا دیوونه خونست!
دکتر نزدیک میاد و بهم سلام میده
اسمی:سلام هانا،هنوز هم نمیزاری یه نگاهی به دفتر خاطراتت بندازم؟
حقیقتش میدونم نگاه و چکش میکنن ولی خب ادا در میارم
من:خب دلم میخواد بگم نه
اسمی:خیلی خب
و بعدش از کنار اتاق های عجیب و غریبی که دور تا دور دیوار ها رو پوشونده رد میشیم. الان حدود شش ساله که اینجام ولی هنوز به این چیزاش عادت نکردم.بچه های غول پیکری که رفتارشون مثل نوزادای تازه به دنیا اومدست بعضی هاشون یدونه چشم بیشتر ندارن.یه بار هم یکیشونو دیدم که روی صورتش حدودا ده تا چشم داشت.
به هر زحمتی که شد مثل هر روز خودمونو به اتاق آزمون رسوندیم.
ادامه دارد....
خدایی نسبت به شرطی که گذاشتم زود دادم
ببینم حمایت نمیشه کلا کنسلش میکنم
خب،قطعا هر آدم دیگه ای هم باشه میترسه نه؟
اینکه بفهمی داری توی یه همچین دنیایی زندگی میکنی...اونم ۶ سالگی برای همین از اون موقعی که همه چیزو فهمیدم،ماما ایزابلا منو به این مزرعه انتقال داد.درسته مزرعه!
بزار از اول شروع کنم
همه ما بچه ها،توی مزرعه های مختلف بزرگ میشیم برای اینکه تبدیل به غذای شیاطین بشیم.کاملا درسته شیاطین...
صدای بوق بلندی توی اتاقم میپیچه و متوجه ام میکنه که دیگه باید بلند شم و برم برای تست اول امروز آماده بشم.دفترچه خاطراتمو کنار میزارم و منتظر وایمیستم تا در اتاقم باز بشه و بتونم همراه دکتر اسمی به اتاق آزمون برم.
اینجا،مزرعه لامباداست و احتمال زیاد برای تولید انبوه استفاده میشه.تولید انبوه غذا! برای اون هیولاهای دو یا سه متری همشونم ترسناکن.
من اینجا یه نمونه یا بهتره بگم موش آزمایشگاهی ویژم برای همین خیلی بهتر از بقیه بچه هایی که هستن بهم میرسن.اینجا واقعا دیوونه خونست!
دکتر نزدیک میاد و بهم سلام میده
اسمی:سلام هانا،هنوز هم نمیزاری یه نگاهی به دفتر خاطراتت بندازم؟
حقیقتش میدونم نگاه و چکش میکنن ولی خب ادا در میارم
من:خب دلم میخواد بگم نه
اسمی:خیلی خب
و بعدش از کنار اتاق های عجیب و غریبی که دور تا دور دیوار ها رو پوشونده رد میشیم. الان حدود شش ساله که اینجام ولی هنوز به این چیزاش عادت نکردم.بچه های غول پیکری که رفتارشون مثل نوزادای تازه به دنیا اومدست بعضی هاشون یدونه چشم بیشتر ندارن.یه بار هم یکیشونو دیدم که روی صورتش حدودا ده تا چشم داشت.
به هر زحمتی که شد مثل هر روز خودمونو به اتاق آزمون رسوندیم.
ادامه دارد....
خدایی نسبت به شرطی که گذاشتم زود دادم
ببینم حمایت نمیشه کلا کنسلش میکنم
- ۳.۰k
- ۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط