غزلم قهر نکنمن که غزل خوان توام

غزلم قهر نکن،من که غزل خوانِ تواَم
من که  تا صبحدمان سخت نگهبانِ تواَم

تو بیا لحظه ی بی رنگ مرا رنگین کن
تا سحر رقص کنان  لاله ی خندانِ تواَم

شده دریا به خروش و دل تن ها به سکوت
منم آن آب روان، قطره ی بارانِ تواَم

تا به فردا غزل از خاطره ی خون دارم
چشمه ی آتشم و اشکِ فراوانِ تواَم

دلم از غصّه گرفته ست ترا دارم و بس
سر پناهِ منی و دست به دامانِ تواَم

غزلم حوصله ی  قصّه ندارم دیگر
آب از سر برود صخره ی پنهانِ تواَم
دیدگاه ها (۴)

نی بزن خواهش ولی امشب کمی غمگین نواز خوش نباشد حال من امشب ک...

زیر باران بیا قدم بزنیمحرف نشنیده ای به هم بزنیمنو بگوییم و ...

گفتم که نرو تلخ شود روز شبانمگفتی بروم چونکه تمام است توانمگ...

در کوی دلت،کلبه ای از بهر دلم سازتا راه به سوی دل تو باز شود...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط