یک شب از دست کسی



یک شب از دست کسی
باده ای خواھم خورد
که مرا با خود تا آن سوی اسرار جھان خواھد برد
با من از ھست به بود
با من از نور به تاریکی
از شعله به دود
با من از آوا تا خاموشی
دورتر شاید تا عمق فراموشی
راه خواھد پیمود
کی از آن سرمستی خواھم رست ؟
کی به ھمراھان خواھم پیوست ؟
من امیدی را در خود
بارور ساخته ام
تار و پودش را با عشق تو پرداخته ام...
#فریدون_مشیری
دیدگاه ها (۸)

‌‍ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﻳﺎﺏ ﻛﻪ ﺩﻟﺘﻨﮕﻢ...ﺍﺯﺍﻳﻦ ﺗﻨﻬﺎﻳﻰ ﻧﻤﻨﺎک ﻭﺑﺎﺭﺍﻧﻰﻣﺮﺍ ﺩﺭﻳﺎﺏ...

‌جای تو خالی‌ست!در تنهایی‌هایی که مراتا عمیق‌تریندره‌های بی‌...

‌کافی نبود و نیستهزاران هزار سالتا بازگو کند :آن لحظه‌ی گریخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط