درخت ها همه عریان شدند آبان شد

درخت‏ ها همه عریان شدند، آبان شد

و باد آمد و باران گرفت و طوفان شد

نیامدی و نچیدی انار سرخی را

که ماند بر سر این شاخه تا زمستان شد

نیامدی و ترک خورد سینه ‏ی من و آه

چقدر یک شبه یاقوت سرخ ارزان شد

چقدر باغ پر از جعبه‏ های میوه شد و

چقدر جعبه‏ ی پر راهی خیابان شد

چقدر چشم به راهت نشستم و تو چقدر

گذشتن از من و رفتن برایت آسان شد

چطور قصه‏ ام آنقدر تلخ پایان یافت؟

چطور آنچه نمی‏خواستم شود آن شد؟

انار سرخ سر شاخه خشک شد، افتاد

و گوش باغ پر از خنده‏ ی کلاغان شد
دیدگاه ها (۳)

میگویند...چشمی ڪه دائم عیب هاے دیگران رو ببینہ، اون عیب رو ب...

تا باران نباشد، رنگین کمانی نیست...تا تلخی نباشد، شیرینی نیس...

از آن که با دلِ ما کرده‌ای ؛پشیمان باش ...چو بشنوی سخن اهل د...

گاهی همه چیز را به حالِ خود رها کن و راهِ خودت را بروو در گو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط