دو ساعتی از عقدمان می گذشت..
دو ساعتی از عقدمان می گذشت..
هی فکر میکردم حالا که به او به من محرم است اگر به من دست بزند چه می شود؟
در همین فکرها بودم که اذان مغرب از رادیو پخش شد و پسری که حالا دو ساعت بود همسرم شده بود به نماز ایستاد ...
و من به تقلید از کسانی که می شناختم سریع رفتم و اولین نماز جماعت دو نفره رو به همسرم اقتدا کردم ..
نماز که تمام شد همسرم انگار که فکر مرا خوانده باشد برگشت
و دست هایش را دراز کرد
و گفت
" قبول باشد "
هی فکر میکردم حالا که به او به من محرم است اگر به من دست بزند چه می شود؟
در همین فکرها بودم که اذان مغرب از رادیو پخش شد و پسری که حالا دو ساعت بود همسرم شده بود به نماز ایستاد ...
و من به تقلید از کسانی که می شناختم سریع رفتم و اولین نماز جماعت دو نفره رو به همسرم اقتدا کردم ..
نماز که تمام شد همسرم انگار که فکر مرا خوانده باشد برگشت
و دست هایش را دراز کرد
و گفت
" قبول باشد "
۵۲۵
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.