فیک عصاره مرگ و عشق

فیک : عصاره مرگ و عشق

««پارت اول»»

اول صبح بود اصلا حوصله دانشگاه رو نداشتم اما مجبور بودم . بلند شدم صبحونه مورد علاقه‌ام رو خوردم و فرم دانشگاهم رو پوشیدم و راه افتادم .
ساعت ۸ صبح بود که سر کلاس رسیدم ،دفتر و کتابم رو باز کردم.در کلاس رو زدن ؛ پسری قد بلند با موهای مشکی و چشم مشکی براق وارد کلاس شد .
معلم : سلام خوش اومدی دیر اومدی ولی بیا اینجا تا کل کلاس باهات آشنا بشن

جنگکوک
( حس عجیبی داشت جلوی ۴۰ تا دانش آموز که بهت خیره شدن باید در مورد خودت صبحت کنی)

معلم: بچه ها این پسر تازه وارد کلاس ما شده حالا اسمت رو بگو عزیزم؟
جنگکوک: سلام من جئون جنگکوک هستم .
معلم: خب آقای جئون خوش اومدی ؛ برو کنار خانم یوری بشین .

یوری
( شانس به این میگن،باید بیاد پیش من بشینه، که باعث جلب توجه میشه)

جنگکوک:باشه خانم

[ جنگکوک و یوری کنار هم نشستن ،انگاری از همون لحظه سرنوشتشون به هم گره خورد]

کلاس تموم شد یوری باید به کتابخونه می‌رفت و جنگکوک به کافه تا به کارش برسه ،یوری بعد کتابخونه به کافه رفت.
یوری وارد کافه شد و روی صندلیه میز سمت پنجره نشست.

به زیبایی کافه فکر میکردم که خدمتکار اومد بالای سرم .

««پایان پارت اول»»
✨امیدوارم خوشتون بیاد✨
دیدگاه ها (۲)

فیک : عصاره مرگ و عشق««پارت دو»»خدمتکار: سلام خانم چی میل می...

https://wisgoon.com/m.i_j.mفیک نویسه✨

اسم فیک : عصاره عشق و مرگ افراد: جنگکوک ، یوری جنگکوک :پسری ...

میخوام فیک بنویسم امیدوارم خوشتون بیاد

فرار من

های رمان قبلی که نوشتم چون گفتین بد ادامه نمیدم میخوام یدون...

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط