فیک عصاره مرگ و عشق

فیک : عصاره مرگ و عشق

««پارت دو»»

خدمتکار: سلام خانم چی میل می‌کنید؟

یوری
( تا بالا سرم رو نگاه کردم دیدم جنگکوکه، تعجب آور بود به چشماش خیره شدم)
جنگکوک: سلام خانم یوری ؟
یوری : ام......سلام اره یوری هستم تو هم آقای جئون ؟
جنگکوک : اوه درست گفتم ، اره آقای جئون هستم،چی میل داری؟
یوری: افرین ، منم درست گفتم، یه چایی ساده ممنونم!

[چند ماه گذشت،جنگکوک‌و‌یوری با هم بیشتر آشنا شدن و با هم دوست صمیمی شدن]

اول صبح بود گوشیم زنگ خورد.
یوری: الو؟ سلام جی کی!صبحت بخیر!
جنگکوک: منم دخی،جی کی؟صبح توهم بخیر!
یوری :اره جی کی خودمی!میسی
جنگکوک:بیا پایین دیر شدا!
یوری:اومدم عسیسم

[یوری آماده شد رفت پایین]
یوری
(جنگکوک یجوری وایساده بود انگاری بادیگارم بود)
جنگکوک در رو باز کرد و یوری جلو نشست و جنگکوک هم سوار شد و به سمت دانشگاه رفتند.

جنگکوک و یوری به دانشگاه رسیدن و سر کلاس رفتند بعد دانشگاه ،یوری پیش دکتر رفت و برگه آزمایشش رو گرفت و بعد به کافه رفت و با جنگکوک صحبت کرد:
یوری : جی کی میای بریم رستوران؟
جنگکوک: کدوم رستوران ؟
یوری: رستوران پدرم .
جنگکوک: ساعت چند بریم؟
یوری :واقعا میای؟
جنگکوک:اره میام
یوری:بس میرم خونه ساعت ۶ بعد از ظهر اونجا باش
جنگکوک: باشه میام دنبالت با هم میریم
یوری:........باشه فعلا خدافس مراقب خودت باش عشقم
جنگکوک:باشه بای‌بای همچنین خوشگلم


««پایان پارت دو»»
✨امیدوارم خوشتون بیاد✨‌
دیدگاه ها (۰)

https://wisgoon.com/m.i_j.mفیک نویسه✨

استوری

فیک : عصاره مرگ و عشق ««پارت اول»»اول صبح بود اصلا حوصله دان...

اسم فیک : عصاره عشق و مرگ افراد: جنگکوک ، یوری جنگکوک :پسری ...

پارت۱۰جیمین: منم فقط به سوا گفتم اما جوابی نداد و رفت(تلفن ج...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟐عشق مافیاصبح ساعت 10ویو جونگ کوک از تخت اومدم بیرون وا...

[love triangle][مثلث عشقی] Part-۱. ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط