𝑝𝑎𝑟𝑡⁹
𝑝𝑎𝑟𝑡⁹
جیمین: خب نقشه اینه
ا/ت تو باید کاری کنی که نامجون جذب تو بشه و وقتی که کامل بهت اعتماد کرد تو کاراش دخالت میکنی و بعد ماهم دستگیرش میکنیم و میفرستیمش زندان
کوک:بچه بیا پایین سرمون درد گرفت
بدبخت من دارم خودمو جر میدم میگم نامجون نمیخواد سر به تنش باشه بعد جذبش بشه
جیمین:خب اسکل منظور منم همینه
ا/ت باید یه کاری کنه که نامجون فکرش از انتقام گرفتن از خانوادتون اونم به وسیله ا/ت صرف نظر کنه فهمیدی ؟
ته:اوووووو
ولی جیمین وای به حالت اگه بفهمم یه تار مو از سر ا/ت کم شده اونوقت خودم با همون اسلحه ای که همیشه همراهت داری میکشمت فهمیدی؟(با داد)
ا/ت:هی هی هی انقدر تند نرو پارک جیمین شرمنده ولی من قبول نمیکنم
من نمیخوام همچین کاری کنم
همه:چراااااا؟
ا/ت:زنده موندنم چه فایده ای داره وقتی می دونم بچه واقعی این خانواده نیستم... وای نه سوتی دادم
ته:منظورت چیه؟
ا/ت:ببین تهیونگ من رفتم آزمایش DNA دادم و فهمیدم (با بغض)
فهمیدم که بچه ی این خانواده نیستم فهمیدم که خواهرت نیستم فهمیدم که حتی دختر خاله تو هم نیستم ایون وو (با گریه)
کوک:ا/ت میشه دنبالم بیای؟
ا/ت:باشه
کوک:اشکاتم پاک کن
ا/ت:باشه
°کوک°
یعنی ممکنه که ا/ت خواهرم باشه ؟
یعنی اگه اینطور باشه من تمام مدت خواهرم و تا حد مرگ میترسوندم؟
رفتیم به آزمایشگاه
ا/ت:کوک چرا اومدیم اینجا؟
کوک:فقط میخوام شکی که دارم و برطرف کنم
رفتیم سمت اتاق آزمایش
*موقع گرفتن جواب آزمایش 𝐃𝐍𝐀*
کوک:ا/ت بالاخره پیدات کردم (با گریه شوق)
ا/ت:کوک یعنی برادر واقعی من توعی؟
کوک:اوهوم
بیا بریم باید تو رو ببرم پیش مامان و بابا
ا/ت:باشه بریم
*خونه مامان بابای کوک و ا/ت*
مامان و بابا وقتی که ا/ت و دیدن سریع بغلش کردن
کوک:خدای من نمیدونستم میتونین انقدر خوب دخترتونو بعد این همه سال تشخیص بدین
*سه ماه بعد🙄*
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ته مونده مکالمس😂😂😂
جیمین: خب نقشه اینه
ا/ت تو باید کاری کنی که نامجون جذب تو بشه و وقتی که کامل بهت اعتماد کرد تو کاراش دخالت میکنی و بعد ماهم دستگیرش میکنیم و میفرستیمش زندان
کوک:بچه بیا پایین سرمون درد گرفت
بدبخت من دارم خودمو جر میدم میگم نامجون نمیخواد سر به تنش باشه بعد جذبش بشه
جیمین:خب اسکل منظور منم همینه
ا/ت باید یه کاری کنه که نامجون فکرش از انتقام گرفتن از خانوادتون اونم به وسیله ا/ت صرف نظر کنه فهمیدی ؟
ته:اوووووو
ولی جیمین وای به حالت اگه بفهمم یه تار مو از سر ا/ت کم شده اونوقت خودم با همون اسلحه ای که همیشه همراهت داری میکشمت فهمیدی؟(با داد)
ا/ت:هی هی هی انقدر تند نرو پارک جیمین شرمنده ولی من قبول نمیکنم
من نمیخوام همچین کاری کنم
همه:چراااااا؟
ا/ت:زنده موندنم چه فایده ای داره وقتی می دونم بچه واقعی این خانواده نیستم... وای نه سوتی دادم
ته:منظورت چیه؟
ا/ت:ببین تهیونگ من رفتم آزمایش DNA دادم و فهمیدم (با بغض)
فهمیدم که بچه ی این خانواده نیستم فهمیدم که خواهرت نیستم فهمیدم که حتی دختر خاله تو هم نیستم ایون وو (با گریه)
کوک:ا/ت میشه دنبالم بیای؟
ا/ت:باشه
کوک:اشکاتم پاک کن
ا/ت:باشه
°کوک°
یعنی ممکنه که ا/ت خواهرم باشه ؟
یعنی اگه اینطور باشه من تمام مدت خواهرم و تا حد مرگ میترسوندم؟
رفتیم به آزمایشگاه
ا/ت:کوک چرا اومدیم اینجا؟
کوک:فقط میخوام شکی که دارم و برطرف کنم
رفتیم سمت اتاق آزمایش
*موقع گرفتن جواب آزمایش 𝐃𝐍𝐀*
کوک:ا/ت بالاخره پیدات کردم (با گریه شوق)
ا/ت:کوک یعنی برادر واقعی من توعی؟
کوک:اوهوم
بیا بریم باید تو رو ببرم پیش مامان و بابا
ا/ت:باشه بریم
*خونه مامان بابای کوک و ا/ت*
مامان و بابا وقتی که ا/ت و دیدن سریع بغلش کردن
کوک:خدای من نمیدونستم میتونین انقدر خوب دخترتونو بعد این همه سال تشخیص بدین
*سه ماه بعد🙄*
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ته مونده مکالمس😂😂😂
۷.۳k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.