میخوردیم زمین
میخوردیم زمین
میگفتن: بزرگ میشی یادت میره...!
.
بزرگ شدم،اما همه چیزُ یادمه...!
اون لباس ابی روشن که بار اول پوشیدیُ یادمه...
اون باری که خندیدی و من مُردم یادمه...
اون روزی که واسم خیلی عزیز شدیُ یادمه...
اون شبی که گفتی: دوست دارم و من تا صبح غرق خوشبختی بودمُ،یادمه...
اون لحظه ایی که زدی زیر همه چیز
و گفتی الکی بوده و برو پی زندگی ات رو،یادمه...
اون ساعتی که،منتظر صدات بودم،اون دقیقه ای که شاعر شدم و از تو نوشتم،اون ثانیه ای که رفتیُ،یادمه...
شماره تلفنتو...تاریخ تولدتو،ایدی اینستاگرامتو،عکس های پروفایلتو،روزای خوب و بدتو،ست رنگا و غذای مورد علاقتو یادمه...
خودِخودتو،عجیب یادمه...
بزرگ میشم...
پیر میشم...
صدتا بهار و زمستون میاد و میره...
تو روزگارم،هزارتا مرد و نامرد میبینم...
ده ها کتاب شعر میخونم...
.یه جور نسبتا خوب زندگی میکنم...
عادت میکنم به بودن و ساختن...
ولی
بخدا قسم
هرچی ام بزرگ بشم...
یادم نمیره
اون چشمای لعنتی ات،
دل منو یجوری برد
یه جایی
که،
من دیگه،منِ سابق نشد...
میگفتن: بزرگ میشی یادت میره...!
.
بزرگ شدم،اما همه چیزُ یادمه...!
اون لباس ابی روشن که بار اول پوشیدیُ یادمه...
اون باری که خندیدی و من مُردم یادمه...
اون روزی که واسم خیلی عزیز شدیُ یادمه...
اون شبی که گفتی: دوست دارم و من تا صبح غرق خوشبختی بودمُ،یادمه...
اون لحظه ایی که زدی زیر همه چیز
و گفتی الکی بوده و برو پی زندگی ات رو،یادمه...
اون ساعتی که،منتظر صدات بودم،اون دقیقه ای که شاعر شدم و از تو نوشتم،اون ثانیه ای که رفتیُ،یادمه...
شماره تلفنتو...تاریخ تولدتو،ایدی اینستاگرامتو،عکس های پروفایلتو،روزای خوب و بدتو،ست رنگا و غذای مورد علاقتو یادمه...
خودِخودتو،عجیب یادمه...
بزرگ میشم...
پیر میشم...
صدتا بهار و زمستون میاد و میره...
تو روزگارم،هزارتا مرد و نامرد میبینم...
ده ها کتاب شعر میخونم...
.یه جور نسبتا خوب زندگی میکنم...
عادت میکنم به بودن و ساختن...
ولی
بخدا قسم
هرچی ام بزرگ بشم...
یادم نمیره
اون چشمای لعنتی ات،
دل منو یجوری برد
یه جایی
که،
من دیگه،منِ سابق نشد...
- ۳.۱k
- ۰۷ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط