اگه بخوای یه داستان بنویسی درباره سقوط یک هواپیما

اگه بخوای یه داستان بنویسی درباره سقوط یک هواپیما،
باید سوار هواپیما بشی.
کمربندت رو محکم ببندی، شروع کنی به اوج گرفتن، پرواز کردن و لذت بردن از پرواز. بعد یکباره سقوط میکنی، با تمام سرعت به زمین میخوری و همه چیز نابود میشه. ولی تو از بین خرابه ها بیرون می آیی، لباست رو می تکانی و میری سمت خونه!
پشت میزت می نشینی و شروع میکنی به نوشتن...
اما اگه بخوای یه داستان بنویسی درباره از دست دادن کسی که دوستش داشتی، باید با او قدم بزنی، در آغوشت بگیری، کمربندت رو محکم ببندی، با او شروع کنی به اوج گرفتن، پرواز کردن و لذت بردن. بعد یکباره سقوط میکنی و اون با تمام سرعت از دست میره، همه چیز نابود میشه.
و تو از بین خرابه ها بیرون می آیی، ولی این بار دیگه نمیتونی بری خونه!
همان جا می نشینی، بین اون همه خرابه
اگر کسی رد شد، برایش می گویی.
برایش می گویی، اگر کسی رد شد، از بین اون همه خرابه!
دیدگاه ها (۱)

کپشنو بخونید👇 دارم به روزایی که گذشت فکر میکنمو میفهمم که هم...

کونوا کالسحاب ، صمتها ضِلّ و کلامها قطرات خیر 🌨 ❤ ️..

کمی #متفاوت باش..سعی کن در زندگی دور خودت دایره ای بکشی، دای...

واسه خیلیامون پیش اومده ب دلیل استفاده زیاد از گوشی روزی دو،...

#رُز_زخمی_منPart. 61صبح زود بود. آفتاب هنوز کامل بالا نیامده...

دوست پسر مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط