بسم رب الشهداء...
بسم رب الشهداء...
روایت همرزم شهیدایوب رحیم پور آخرین شب وداع:::
شب غسل کرد و از همه حلالیت گرفت و با همه خداحافظی کرد و گفت بچه ها من دیگه برنمیگردم،همه خندیدند و دستش انداختند و با خنده میگفتند:
ایوب برو منتظریم برگردی...
ولی اون گفت : من میبینم که برگشتنی نیستم منتظرم نباشید ...
کسی باور نکرد ...
اما سحرگاه،بعد از همه عبادتهایی که اون شب توی اون خونه تنها با پروردگار خودش انجام داد ، برنگشتنش رو ب همه دوستانش لحظه ای ک پیکرش رو غرق در خون دیدند ثابت کرد...
آخرین پیام شهید به یکی از دوستانش:::
موضوع دقیقا تو این خلاصه میشه که بچه هایی که دارن میرن،میرن که بگن ماها هیچی و هیچکس نیستیم که به اون ببالیم پشت کردن به دنیا و دارن میرن،چون دنیا تو چشمشون حقیر و ناچیزه و اونجا هم چیزی جز سرب داغ نیست...
شهادت:۱۶آذر۹۴
شهادت بی قرار های گنه کار صلوات...
روایت همرزم شهیدایوب رحیم پور آخرین شب وداع:::
شب غسل کرد و از همه حلالیت گرفت و با همه خداحافظی کرد و گفت بچه ها من دیگه برنمیگردم،همه خندیدند و دستش انداختند و با خنده میگفتند:
ایوب برو منتظریم برگردی...
ولی اون گفت : من میبینم که برگشتنی نیستم منتظرم نباشید ...
کسی باور نکرد ...
اما سحرگاه،بعد از همه عبادتهایی که اون شب توی اون خونه تنها با پروردگار خودش انجام داد ، برنگشتنش رو ب همه دوستانش لحظه ای ک پیکرش رو غرق در خون دیدند ثابت کرد...
آخرین پیام شهید به یکی از دوستانش:::
موضوع دقیقا تو این خلاصه میشه که بچه هایی که دارن میرن،میرن که بگن ماها هیچی و هیچکس نیستیم که به اون ببالیم پشت کردن به دنیا و دارن میرن،چون دنیا تو چشمشون حقیر و ناچیزه و اونجا هم چیزی جز سرب داغ نیست...
شهادت:۱۶آذر۹۴
شهادت بی قرار های گنه کار صلوات...
۳.۱k
۰۲ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.