پارت بیست و سه
دیا: یه دفه دیدم متی افتاد رو زمین و دستش به پهلوشه بعد روز و بقیه فرار کردن رفتم متی رو بگیرم اری هم افتاد
نیک: من زنگ میزنم آمبولانس (باگریه)
دیا: اومدن بردنشون ماهم باهاشون رفتیم بیمارستان
نیک:دکتر حال اری چطوره؟
دکتر: حال آقا اری خوبه ولی دو بند انگشت مونده بود تا بخوره بالای پهلوش
دیا: خو اگه میخورد چی میشد
دکت: شاید میمردن تازه زخم آقا اری زیاد عمیق نبوده
نیک: دکت متی چی
دکت: متی یه بند انگشت مونده بود بخوره بالای پهلوش البته هنوز مطمئن نیستیم باید ایشون برسی بشن و زخم آقا متی عمیقه
دیا: چقد باید اینحا بمونن
دکت: آقا اری که زخمش جوش بخوره مرخصن اما آقا متی رو نمیدونم
نیک: باش، تاگفتم باش پرستارا رفتن سمت اتاق اری و متی
دیا: دکت چی شدع
دکت: انگار کپسول تنفسشون خیلی وقته سوراخ شده....
برید تو خماری ببخشید کمه
نیک: من زنگ میزنم آمبولانس (باگریه)
دیا: اومدن بردنشون ماهم باهاشون رفتیم بیمارستان
نیک:دکتر حال اری چطوره؟
دکتر: حال آقا اری خوبه ولی دو بند انگشت مونده بود تا بخوره بالای پهلوش
دیا: خو اگه میخورد چی میشد
دکت: شاید میمردن تازه زخم آقا اری زیاد عمیق نبوده
نیک: دکت متی چی
دکت: متی یه بند انگشت مونده بود بخوره بالای پهلوش البته هنوز مطمئن نیستیم باید ایشون برسی بشن و زخم آقا متی عمیقه
دیا: چقد باید اینحا بمونن
دکت: آقا اری که زخمش جوش بخوره مرخصن اما آقا متی رو نمیدونم
نیک: باش، تاگفتم باش پرستارا رفتن سمت اتاق اری و متی
دیا: دکت چی شدع
دکت: انگار کپسول تنفسشون خیلی وقته سوراخ شده....
برید تو خماری ببخشید کمه
۱۲.۴k
۳۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.