امتحان زندگی

امتحان زندگی 》

فصل 2 ) p⁴⁶
اسلاید ها چک شه

چشماش رو بست بود و به درخت تکیه داد بود
سرش رو بلند کرد و چشماش رو باز کرد و نگاهی به دشت پر از گل روبه روش کرد و همینطور نگاهی تهیونگ انداخت که سرش روی پاهای اون گذاشت بود اونم و موهای بلند و مشکی تهیونگ رو نوازش میکرد و انگشت های توی موهاش تهیونگ فرو کرد
که اون نگاهش رو به ا،ت داد و توی چشماش خیره شد با نگاهی‌ گرمی که سرد تری قلب هارو گرم میکرد بهش نگاه میکرد
و مثل همیشه با لبخند دندون نمایی بهش نگاه میکرد و لبخند تهیونگ برای اون دختر زیبا ترین منظره دنیا بود نگاهش‌ بین تمام اجزای صورت تهیونگ میچرخید می‌خواست تا میتونه به صورتش نگاه کنه
حس دل تنگی خیلی شدیدی داشت درحال که موهاش رو نوازش میکرد کمی روی صورتش خم شد
ا،ت : تهیونگ یه خواب خیلی بد دیدم حتا فکر کردن به این بدون تو زندگی کنم ديوانه ام میکنه
تهیونگ دستش روی گونه اش گذاشت و گونه‌ اش رو نوازش کرد
تهیونگ : من حتا اگه پیشت نباشم بازم وجود منو کنارت حس میکنی اینو یادت باشه
همینطور توی چشماش خیره بود و از اطمینان خاطر که بهش داد لبخند غمگین زد
اما توی یک لحظه همه چی براش تار شد و اینم مثل هر رویای دیگه به پایان رسید
با چشمانش رو باز کرد و به سقفه اتاقش خیره شد
تمام اون لحظه ها و تمام اون حس ها بازم یه رویا بود روی تخت نشست
و نگاهش رو به نوری که از لای پرده پنجره اتاقش میومد دوخت
از روی‌تخت بلند شد و به سمته حمام توی اتاقش رفت
جلوی رو شویی این و آبی به دست و صورتش زد از توی آینه رو شویی به چهره اش نگاه کرد چشمای که زیرش گود اوفتاد صورتی رنگ پریده و لبای خشک و ترک خورده
از حمام بیرون اومد و به سمت پنجره رفت و اون نور کمی که ار لای پرده میومد رو کاملا بست که اتاق تاریک تر از قبل بشه روبه پنجره روی تخت نشست که همون لحظه در اتاق باز شد
و مادرش به سمته پنجره رفت و پرده هارو کنار زد نوری که وارد اتاق شد چشمای اون دختر رو اذیت کرد و چشماش رو هم فشار داد
م/ا،ت : چرا این اتفاق انقدر تاریکه مگه بهت نگفتم پرده هارو نکشید
ا،ت با صدای ضعیف که از ته حنجره اش میومد گفت
ا،ت : لطفا بازش نکن
مادرش به سمته دختر چرخید و یا صورت رنگ پریده اش نگاه کرد به سمتش اومد و کنارش نشست
م/ا،ت : تا کیه میخواهی اینجوری رفتار کنی درست غذا نمیخوری و میدونی چند وقته از خونه‌ نرفتی بیرون تا کیه میخواهی اینجوری رفتار کنی
ا،ت با چشمانی که اشک توش جم شده بود به مادرش نگاه کرد
ا،ت : مادر زندگی بدون‌ اون رو نمیخوام....
مادرش سر دخترش رو در آغوش گرفت.....‌
دیدگاه ها (۹)

《 امتحان زندگی 》فصل 2 ) p⁴⁷مادرش سر دخترش رو در آغوش گرفت م/...

《 امتحان زندگی 》فصل 2 ) p⁴⁸دوهی‌ از تاکسی پیاده شد و منتظر ب...

تریلر فصل دوم 《 امتحان زندگی 》

《 امتحان زندگی 》p⁴⁵اصلا نمیدوست چطوری خودش رو به بیمارستان ر...

شوهر دو روزه. پارت۷۷

خوندن بدون لایکو کامنت حرامه.you and me P20که ناگهان تهیونگ ...

باورم نمیشه قشنگام...هنوز یه هفته نشده....هفتادتایی شدنمون م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط