نانوایی شلوغ بود و چوپان مدام این پا و آن پا می ڪرد
نانوایی شلوغ بود و چوپان مدام این پا و آن پا میڪرد
نانوا به او گفت: چرا این قدر نگرانی؟
گفت: گوسفندانم را رها ڪردهام و آمدهام نان بخرم،
میترسم گرگها شڪمشان را پاره ڪنند!
نانوا گفت: چرا گوسفندانت را به خدا نسپردهای؟
گفت: سپردهام ، اما او خدای گرگها هم هست ...!!!
#گرگ_گوسفند
#زین_پس_سکوت
نانوا به او گفت: چرا این قدر نگرانی؟
گفت: گوسفندانم را رها ڪردهام و آمدهام نان بخرم،
میترسم گرگها شڪمشان را پاره ڪنند!
نانوا گفت: چرا گوسفندانت را به خدا نسپردهای؟
گفت: سپردهام ، اما او خدای گرگها هم هست ...!!!
#گرگ_گوسفند
#زین_پس_سکوت
۱۰.۰k
۱۳ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.