از پله ها اومدم پایین و دیدم جونگ کوک روی صندلی نهار خوری
از پله ها اومدم پایین و دیدم جونگ کوک روی صندلی نهار خوری نشسته
جونگ کوک؟ چرا بیداری
جونگ کوک: فقط خوابم نبرد...
حالت خوبه؟
جونگ کوک:اره... تو چرا بیداری؟
منم خواب به چشمم نیومد
احساس کردم حال جونگکوک خوب نیس رفتم رو صندلی کناریش نشستم
کوک؟ چیزی شده؟
جونگ کوک: ایون می...تو که از من بدت نمیاد نه؟
ببخشید؟؟ این چه سوالیه نصف شبی•_•
جونگ کوک: تو فقط جواب بده
نه خب چرا بدم بیاد؟
جونگ کوک: بعد از اینکه اون حرفا رو زدم؟
کوک مستی برادر؟ اون حرفا مال خیلی وقته ولشون کن دیگه عه بجای اینکه من ناراحت بشم تو ناراحت شدی:|
جونگ کوک: اخه اون روز بدون اینکه چیزی بدونم حرف زدم...
دست سمت راستشو میزاره زیر صندلی و اونیکی رو میزاره رو تکیه گاه صندلی و صندلی رو به خودش نزدیک میکنه
جونگ کوک: اون روز...فقط نمیدونم چرا قبول کردن یه عضو جدید برام سخت بود ولی...اون عضو منو تحت تاثیر قرار داد....
سرشو بلند کرد و کلا چند اینچ فاصله صورتمون بود
با چشمای خمار دوتا چشمامو نگاه میکرد و یهو میپرید و به لبام نگا میکرد
کوک جان میشه ولم کنی الان احساس سردرد دارم با معده درد
جونگ کوک: من شوخی ندارم ایون می
*اب گلو قورت دادن*
تو چت شده؟
جونگ کوک:بهت گفتم که..... زیادی تحت تاثیر تو قرار گرفتم....
دستشو گذاشت رو رون پام
سریع خودمو جدا کردم و از صندلی اومدم پاییت و دوییدن سمت پله ها
یه نگا بهش کردم که...
جونگ کوک؟ چرا بیداری
جونگ کوک: فقط خوابم نبرد...
حالت خوبه؟
جونگ کوک:اره... تو چرا بیداری؟
منم خواب به چشمم نیومد
احساس کردم حال جونگکوک خوب نیس رفتم رو صندلی کناریش نشستم
کوک؟ چیزی شده؟
جونگ کوک: ایون می...تو که از من بدت نمیاد نه؟
ببخشید؟؟ این چه سوالیه نصف شبی•_•
جونگ کوک: تو فقط جواب بده
نه خب چرا بدم بیاد؟
جونگ کوک: بعد از اینکه اون حرفا رو زدم؟
کوک مستی برادر؟ اون حرفا مال خیلی وقته ولشون کن دیگه عه بجای اینکه من ناراحت بشم تو ناراحت شدی:|
جونگ کوک: اخه اون روز بدون اینکه چیزی بدونم حرف زدم...
دست سمت راستشو میزاره زیر صندلی و اونیکی رو میزاره رو تکیه گاه صندلی و صندلی رو به خودش نزدیک میکنه
جونگ کوک: اون روز...فقط نمیدونم چرا قبول کردن یه عضو جدید برام سخت بود ولی...اون عضو منو تحت تاثیر قرار داد....
سرشو بلند کرد و کلا چند اینچ فاصله صورتمون بود
با چشمای خمار دوتا چشمامو نگاه میکرد و یهو میپرید و به لبام نگا میکرد
کوک جان میشه ولم کنی الان احساس سردرد دارم با معده درد
جونگ کوک: من شوخی ندارم ایون می
*اب گلو قورت دادن*
تو چت شده؟
جونگ کوک:بهت گفتم که..... زیادی تحت تاثیر تو قرار گرفتم....
دستشو گذاشت رو رون پام
سریع خودمو جدا کردم و از صندلی اومدم پاییت و دوییدن سمت پله ها
یه نگا بهش کردم که...
۸.۶k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.