در یک جلسه محرمانه دل و مغز با هم مذاکره داشتند

در یک جلسه محرمانه دل‌ و مغز با هم مذاکره داشتند

وقتی‌ مغز  به دل‌ هشدار  داد که در کار‌های خود کمی‌ عاقلانه عمل کند

دل‌ آشفته گردید و صدای خودرا بالا برد که او خوب می‌‌داند چه می‌‌کند

اما وقتی‌ مغز هشدار داد که در صداقت معشوق شک و تردید است و احساس او فرسنگ‌ها فاصله دار  گام بر میدارند

دل‌ خشمگین گردید و قدّاره بر روی مغز  کشید و تهدید کرد

زمانیکه چشم به مغز مخابره کرد که معشوق دارد می‌‌آید

مغز که پر پر دل‌ را در اشتیاق دیدار معشوق دید از تخت فرماندهی بزیر آمد و استعفا داد

و قدح می‌‌را تا به آخر سر کشید و مطیع و فرمانبردار  دل‌ مست در پی‌ او روان گردید
#عشق

دیدگاه ها (۳)

پيش رو ميبينمش مرموز و تار،بازوانش باز و جانش بی‌قرار.جان ز ...

دختر است دیگر گاهی دلش میخواهد فارغ از تمام اطرافشیک عالمه ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط