بردت تو
بردت تو
وختی رفتی اونجا سم رو دیدی
زمین افتاده بودو لباساش خونی شده بودن
معلوم بود که انقدر زدنش که بیهوش شده
فورن رفتی سمتش
_هق...هق...سمممم....هق..هق هق خدای منننن ....سمم بهوش بیا...هق هق...لطفننن
+اون مرده(خنده)چطور به هوش بیاد
_چ...چی؟؟؟ن...نه.........کسافتتتتتت هق هق خدای منننن هق هق
+پسررو ببرید بیرون هایون رو هم ببیندید
□چشم
سم رو بردنو به زور بستنت به صندلی
بعد خودشونم رفتن بیرون...
تو موندیو یونگو شلاق دستش:)
+خوببب(استین هاشو میده بالا)بلدی تا ۱۰۰بشماری؟؟هه بهتره یه دونشو هم جا نزاری که اضافش میکنم..
_هق..هق...لعنت...بهتتت...
یونگی شلاق رو محکم روی باهای گندمی هایون میزد...
هایونی که هم دادمیزدو هم میشمارد
درد ناک ترین قسمتش اینکه کسی که داشت با بیرحمی میزدش،همون ادمی بود که زمانی اون دختررو میپرستید:))
(یونگی)
داشتم میزدمش که یک دفعه صداش قط شد
فهمیدم بیهوش شده
شلاقو انداختم زمینو فورن رفتم پیشش
+هایوننن...هایوننننن....اجومااااا....اجومااااااااااا
اجوما میاد تو،و بادیدنه هایون روحش پرید(😂چرا خندم میادددد)
٪وایی خدای مننن(ترسیده)
+دکترو خبر کن زودددد
٪چ..چشم
یونگی بلدت کردو بردت طبقه ی بالا
۱۰دقیقه بعد
پشته در متظر بودم
+لعنتیییی...نباید اونقدر محکم میزدمش گندش برنممم(توی دلش)
دکتر بیرون اومد خاستم برم جولو که نامجون رفت
×حالش؟
○زخماش رو بستم...بهش ارام بخش زدم استراحت کنه خوب میشه
×همم..باشه
○من میرم
دکتر رفت
یونگی سرشو گذاشت روی دیوارو چشاشو بست
×یونگی توهم برو استراحت کن
یونگی بعده اینی که سرشو تکون داد رفت طبقه ی پایین
پارت ۴
وختی رفتی اونجا سم رو دیدی
زمین افتاده بودو لباساش خونی شده بودن
معلوم بود که انقدر زدنش که بیهوش شده
فورن رفتی سمتش
_هق...هق...سمممم....هق..هق هق خدای منننن ....سمم بهوش بیا...هق هق...لطفننن
+اون مرده(خنده)چطور به هوش بیاد
_چ...چی؟؟؟ن...نه.........کسافتتتتتت هق هق خدای منننن هق هق
+پسررو ببرید بیرون هایون رو هم ببیندید
□چشم
سم رو بردنو به زور بستنت به صندلی
بعد خودشونم رفتن بیرون...
تو موندیو یونگو شلاق دستش:)
+خوببب(استین هاشو میده بالا)بلدی تا ۱۰۰بشماری؟؟هه بهتره یه دونشو هم جا نزاری که اضافش میکنم..
_هق..هق...لعنت...بهتتت...
یونگی شلاق رو محکم روی باهای گندمی هایون میزد...
هایونی که هم دادمیزدو هم میشمارد
درد ناک ترین قسمتش اینکه کسی که داشت با بیرحمی میزدش،همون ادمی بود که زمانی اون دختررو میپرستید:))
(یونگی)
داشتم میزدمش که یک دفعه صداش قط شد
فهمیدم بیهوش شده
شلاقو انداختم زمینو فورن رفتم پیشش
+هایوننن...هایوننننن....اجومااااا....اجومااااااااااا
اجوما میاد تو،و بادیدنه هایون روحش پرید(😂چرا خندم میادددد)
٪وایی خدای مننن(ترسیده)
+دکترو خبر کن زودددد
٪چ..چشم
یونگی بلدت کردو بردت طبقه ی بالا
۱۰دقیقه بعد
پشته در متظر بودم
+لعنتیییی...نباید اونقدر محکم میزدمش گندش برنممم(توی دلش)
دکتر بیرون اومد خاستم برم جولو که نامجون رفت
×حالش؟
○زخماش رو بستم...بهش ارام بخش زدم استراحت کنه خوب میشه
×همم..باشه
○من میرم
دکتر رفت
یونگی سرشو گذاشت روی دیوارو چشاشو بست
×یونگی توهم برو استراحت کن
یونگی بعده اینی که سرشو تکون داد رفت طبقه ی پایین
پارت ۴
۷.۶k
۰۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.