پارت۱۵
پارت۱۵
ارامشی برای حس تو
ویو جونگ کوک
تو حال جلو تلوزیونمون نشستم و فیلم دیدم ......کمی گذشت که گوشیم زنگ خورد برش داشتم دیدم بابامه بعد از کمی فکر کردن به اینکه جوابشو بدم یانه جوابشو دادم(بابای جونگکوک «)
« الو سلام پسرم خوبی؟(مهربون)
+سلام پدر خوبم ممنون
« پسرم منو مامانت و هینطور اصرار لیا و خانوادش تصمیم گرفتیم امشب بریم برا شما خواستگاری پس اماده شو ساعت۹میریم
+پدر من باید باهاتون حرف بزنم .. من علاقه ای به لیا ندارم ...من خودم میتونم برا خودم تصمیم بگیرم(جدی
« جونگ کوک ..بسه دیگه...دیگه نمیخوام راجبش بحث کنیم ...به مامانت هم گفتم اماده بشه پس ساعت ۹ تو عمارت پدر لیا میببنمت (قط کردم....پسره ی خنگ حتی به فکر اینده خودش هم نیس)
+(روم گوشیو قطع کرد.....الان چیکار کنمممم بلند شدم و تلویزیونو خاموش کردمو رفتم تو اتاقم ساعت۵ونیم بود رفتم ح/موم و دو/ش گرفتم بعد نیم ساعت از حم/وم اومدم بیرون و رفتم سراغ کمدم و یه شلو/ارک پوشیدمو رفتم رو تخ/تم نشستم و حو/له رو گذاشتم دور گر/دنم و گوشیمو گرفتم حدود ۱ساعت تو تیک تاک چرخیدم....دیگه حوصلم واقعا سر رفته بود از اینور لیا از اینور ا.ت ....اره ا.ت اصلا بهش تصویری زنگ میزنم تا مثل همیشه برام دوای دردام بشه و حداقل یکم حالم خوبشه پس بهش ثصویری زنگ زدم....)
ویو ا.ت
ساعت۶ونیم تا۱۰ قرار بود درس بخونم پس خوابیدم و ساعت۶بیدار شدم و یکم رامیون درست کردم و خوردم و عینک گربه ای مطالعمو زدمو شروع کردم به خوندن ....تقریبا۱ساعت گذشت که گوشیم زنگ خورد ..برش داشتمو دیدم تماس تصویری بود ....اسمشو که خوندم نوشته بود اوپا جونم با دوتا قلب یا همون جونگ کوکیه خودم جوابشو دادم و بهش لبخندی زد به موهاش که نگاه کردم متوجه شدم حم/وم بوده و اون حو/له ی دور گر/دنش خیلی جذا//بش کرده بود موهای خی/سش که رو پیشو/نیش ریخته بود عااااااااااا خیلیییییییی جذا/بتر شده بود )
+ (با دیدنش حالم عوض شد لبخندش خیلی قشنگ و کیوت بود با اون عینک کیوته گربهیش که بینهایت کرا/شش کرده بود وای خدا ...اون خیلی کیوتههههه) سلام ب/یبی(لبخند خرگوشی)
- سلام جونگک..
+نه نه نشد بیب وقتی تو ب/یبیه منی من چیه توعم؟(نیش/خند و کمی خنده)
- (اونقدر از حرفش خجالت کشیدم که گوشی مو یه طرف دیگه گرفتم تا دیده نشم)
+ عه عه ب/یب اینجوری نکن کارات واقعا کیوته زود باش میخوام ببینمت(خنده)
-(بعد از کمی گذشت زمان گوشی رو برگردوندم سمت خودم ولی تو چشماش نگا نکردم)
+چرا بهم نگا نمیکنی؟ دنبال چیزی میگردی؟ ب/یبی شی/طون نکنه میخوای سیسپ/کا/مو ببینی؟(خنده و نگاه شی/طنت امیز)
-(سرخ شده بودم و واقعا حرفی نداشتم)
+(داشت به گر/دنم نگا میکرد منم برا اینکه اذیتش کنم جوری که به تاج تخ/ت تکیه داده بودم و پا/هام و داراز کرده بودم فقط شلوا//رک پوشیده بودم گوشی رو پا/یین تر گرفتم جوری که بد//نم رو به دوربین گوشیم قرار بگیره...بعد چند دیقه سریع گوشی رو گرفتم بالا سمت صو/رتم دیدم ز/ل زده بود به سیسپ/کا//م) چیه دوسشون داشتی؟(خنده و نیش/خند و نگاهای شی/طنت امیز)
ـ جو..نگ کوکا... بسه .....من خجالت میکشم(خجالتی)
+ قول میدم اگه جواب سوالمو بدی بیخیالت میشم بیب(کمی خنده)
- خب سوالتو بپرس اوپا(کیوت و کمی خجالت)
+ سیس/پکا//مو دوس داری؟(کمی خنده )
حمایت کیوتاممممممممممم❤
ارامشی برای حس تو
ویو جونگ کوک
تو حال جلو تلوزیونمون نشستم و فیلم دیدم ......کمی گذشت که گوشیم زنگ خورد برش داشتم دیدم بابامه بعد از کمی فکر کردن به اینکه جوابشو بدم یانه جوابشو دادم(بابای جونگکوک «)
« الو سلام پسرم خوبی؟(مهربون)
+سلام پدر خوبم ممنون
« پسرم منو مامانت و هینطور اصرار لیا و خانوادش تصمیم گرفتیم امشب بریم برا شما خواستگاری پس اماده شو ساعت۹میریم
+پدر من باید باهاتون حرف بزنم .. من علاقه ای به لیا ندارم ...من خودم میتونم برا خودم تصمیم بگیرم(جدی
« جونگ کوک ..بسه دیگه...دیگه نمیخوام راجبش بحث کنیم ...به مامانت هم گفتم اماده بشه پس ساعت ۹ تو عمارت پدر لیا میببنمت (قط کردم....پسره ی خنگ حتی به فکر اینده خودش هم نیس)
+(روم گوشیو قطع کرد.....الان چیکار کنمممم بلند شدم و تلویزیونو خاموش کردمو رفتم تو اتاقم ساعت۵ونیم بود رفتم ح/موم و دو/ش گرفتم بعد نیم ساعت از حم/وم اومدم بیرون و رفتم سراغ کمدم و یه شلو/ارک پوشیدمو رفتم رو تخ/تم نشستم و حو/له رو گذاشتم دور گر/دنم و گوشیمو گرفتم حدود ۱ساعت تو تیک تاک چرخیدم....دیگه حوصلم واقعا سر رفته بود از اینور لیا از اینور ا.ت ....اره ا.ت اصلا بهش تصویری زنگ میزنم تا مثل همیشه برام دوای دردام بشه و حداقل یکم حالم خوبشه پس بهش ثصویری زنگ زدم....)
ویو ا.ت
ساعت۶ونیم تا۱۰ قرار بود درس بخونم پس خوابیدم و ساعت۶بیدار شدم و یکم رامیون درست کردم و خوردم و عینک گربه ای مطالعمو زدمو شروع کردم به خوندن ....تقریبا۱ساعت گذشت که گوشیم زنگ خورد ..برش داشتمو دیدم تماس تصویری بود ....اسمشو که خوندم نوشته بود اوپا جونم با دوتا قلب یا همون جونگ کوکیه خودم جوابشو دادم و بهش لبخندی زد به موهاش که نگاه کردم متوجه شدم حم/وم بوده و اون حو/له ی دور گر/دنش خیلی جذا//بش کرده بود موهای خی/سش که رو پیشو/نیش ریخته بود عااااااااااا خیلیییییییی جذا/بتر شده بود )
+ (با دیدنش حالم عوض شد لبخندش خیلی قشنگ و کیوت بود با اون عینک کیوته گربهیش که بینهایت کرا/شش کرده بود وای خدا ...اون خیلی کیوتههههه) سلام ب/یبی(لبخند خرگوشی)
- سلام جونگک..
+نه نه نشد بیب وقتی تو ب/یبیه منی من چیه توعم؟(نیش/خند و کمی خنده)
- (اونقدر از حرفش خجالت کشیدم که گوشی مو یه طرف دیگه گرفتم تا دیده نشم)
+ عه عه ب/یب اینجوری نکن کارات واقعا کیوته زود باش میخوام ببینمت(خنده)
-(بعد از کمی گذشت زمان گوشی رو برگردوندم سمت خودم ولی تو چشماش نگا نکردم)
+چرا بهم نگا نمیکنی؟ دنبال چیزی میگردی؟ ب/یبی شی/طون نکنه میخوای سیسپ/کا/مو ببینی؟(خنده و نگاه شی/طنت امیز)
-(سرخ شده بودم و واقعا حرفی نداشتم)
+(داشت به گر/دنم نگا میکرد منم برا اینکه اذیتش کنم جوری که به تاج تخ/ت تکیه داده بودم و پا/هام و داراز کرده بودم فقط شلوا//رک پوشیده بودم گوشی رو پا/یین تر گرفتم جوری که بد//نم رو به دوربین گوشیم قرار بگیره...بعد چند دیقه سریع گوشی رو گرفتم بالا سمت صو/رتم دیدم ز/ل زده بود به سیسپ/کا//م) چیه دوسشون داشتی؟(خنده و نیش/خند و نگاهای شی/طنت امیز)
ـ جو..نگ کوکا... بسه .....من خجالت میکشم(خجالتی)
+ قول میدم اگه جواب سوالمو بدی بیخیالت میشم بیب(کمی خنده)
- خب سوالتو بپرس اوپا(کیوت و کمی خجالت)
+ سیس/پکا//مو دوس داری؟(کمی خنده )
حمایت کیوتاممممممممممم❤
۵.۹k
۱۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.