میرسد روزی سرم بر شانهات مهمان شود

می‌رسد روزی سرم بر شانه‌ات مهمان شود
بی‌کسی‌های دلم با بودنت جبران شود

می‌رسد روزی میان لشکری از درد و آه
این دلِ دائم صبورم، فاتح میدان شود

باغبانی خسته‌ام، رنگ خزان را دیده‌ام
نوبهارم چون بیاید، چهره‌ام خندان شود

ناخدای کشتی عشقم، ولی طوفان‌زده
با تو حتما رد شدن از موج غم آسان شود

شاعری سهم تو و چشمان زیبای تو باد
می‌نویسم از تو من، شاید شبی دیوان شود

می‌کشم بار غمی بر دوش خسته نازنین
با وجودت درد بی‌درمانِ من درمان شود

راضی‌ام من بر رضای خالقت سنگ صبور
هرچه را او می‌پسندد از برایت، آن شود
#دلنوشته
#عاشقانه
#خاص
#عشق_جان
#ویسگون
#ستایش_قلب_سربی
دیدگاه ها (۰)

در دلم افتاده مهر ات،... زور می خواهد چکاردل به ناز ات صید ک...

من تبانی کرده‌ ام با غُصّه‌ ی پنهانِ عشققِصّه‌ی تنهایی‌ام  ش...

امیدوارم اونجایی که با خودت تو این دنیا تنهایِ تنها شدی حالت...

از همینجا شروع کن!از همین امروز،همین الان!کوک‌های دیروزها رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط