گاهی باید رفت
گاهی باید رفت
گاهی باید رفت
بی هیچ اعتراض
بی هیچ نگاهی به پشت سر
گاهی باید دور شد
بغض را قورت داد
اشک را در چشم ها حبس کرد
نفسی به تنگی روزگار کشید
/و/
رفت
نه شکوه ای
نه شکایتی
نه اندکی به حرفم گوش کنیدی!
تنها یک بودنی می ماند
در این میان:
بی گفتن بدرودی
چگونه می شود گم شد
در دل این دور باطل؟
در این تابش آفتاب بی رمق شان؟
در این عالم گیر و گوریدگی
بی دوست؟
گاهی باید رفت
/و/
اندکی پیش از گشودن دری
برای رفتن
دست دوست را بوسید
/و/
گفت:
مراقب دل های باشید
که بی توقع کنارتان هستن....
گاهی باید رفت
بی هیچ اعتراض
بی هیچ نگاهی به پشت سر
گاهی باید دور شد
بغض را قورت داد
اشک را در چشم ها حبس کرد
نفسی به تنگی روزگار کشید
/و/
رفت
نه شکوه ای
نه شکایتی
نه اندکی به حرفم گوش کنیدی!
تنها یک بودنی می ماند
در این میان:
بی گفتن بدرودی
چگونه می شود گم شد
در دل این دور باطل؟
در این تابش آفتاب بی رمق شان؟
در این عالم گیر و گوریدگی
بی دوست؟
گاهی باید رفت
/و/
اندکی پیش از گشودن دری
برای رفتن
دست دوست را بوسید
/و/
گفت:
مراقب دل های باشید
که بی توقع کنارتان هستن....
۶.۴k
۲۱ دی ۱۳۹۹