رک بگویم از همه رنجیده ام

رک بگویم... از همه رنجیده ام!
از غریب و آشنا ترسیده ام
با مرام و معرفت بیگانه اند
من به هر ساز ی که شد رقصیده ام
در زمستانِِ سکوتم بارها...
با نگاه سردتان لرزیده ام
رد پای مهربانی نیست...نیست
من تمام کوچه را گردیده ام
سالها از بس که خوش بین بوده ام...
هر کلاغی را کبوتر دیده ام
وزن احساس شما را بارها...
با ترازوی خودم سنجیده ام
بی خیال سردی آغوشها...
من به آغوش خودم چسبیده ام
من شما را بارها و بارها...
لا به لای هر دعا بخشیده ام
مقصد من نا کجای قصه هاست
از تمام جاده ها پرسیده ام
میروم باواژه ها سر میکنم
دامن از خاک شما بر چیده ام
من تمام گریه هایم را شبی...
لا به لای واژه ها خندیده ام
دیدگاه ها (۳)

کاش یکی باشد؛ که با او مثل خودِ خودت باشی.همانطورکه در خلوتت...

شمالی ها هر وقت میخوان ماهی درست کنن میگن مواظب باش زهله اش ...

رادیو داشت آهنگی از آرو پِرت پخش میکرد كه تا اون روز نشنیده ...

بالاخره یاد می گیریرفتن اتفاقی ست اجتناب ناپذیرو پر از منطق ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط