گمشده من/پارت۲
(باکوگو) :
/دکوی نفله! برای چی اینکارو کردی ها؟ مثلا خواستی قهرمان بازی در بیاری؟ اصلا میفهمی چقدر نگران شدم؟ /
(دکو) :
/حال کوتا خوبه؟ /
(باکوگو) :
/هوفففف، اره حالش خوبه/ آخه چرا همش باید به فکر بقیه باشی؟ یکمم به خودت اهمیت بده(توی ذهنش)
(دکو) :
/خداروشکر/صورت کاچان پر از اشک بود.. دستش رو گرفتم/معذرت میخوام... که باعث شدم زجر بکشی.. این کاری نیست که قهرمانا میکنن/
(باکوگو) :
/هه، بهتره دیگه فاز قهرمان نگیری وگرنه دوباره خودتو به کشتن میدی/از اتاق بیرون رفتم کمی که دور شدم یه مرد قدبلند و بلوند رو دیدم که یه بخیه ی راست روی پیشونیش داره و با کلی عرق و یه سرنگ تو دستش از کنارم رد شد. مشکوک بود منم به همین خاطر دنبالش کردم. وارد اتاق دکو شد و منم سریع دنبالش دویدم وقتی رسیدم متوجه شدم که میخواد اون سرنگ رو به دکو تزریق کنه که یکی از اون انفجار هام رو نوش جونش کردم/تو کی هستی میخواستی چیکار کنی ها؟ /
مایل به حمایت ؟ نظر؟
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.