چندپارتی تهکوک
#چندپارتی_تهکوک
P⁹
بنگچان یکی از دشمنای بزرگ منه و وقتی فهمیدم خواهرمو کشته دیگه حتی نمیخوام سر به تنش باشه ما همیشه باهم جنگ داشتیم و خوب اونم مافیا بود
ته: حالا میخوای چیکار کنی؟
کوک: سرباز هارو میفرستم تا برن اونو بیارن واسم
ته: باش الان میرم بهشون میگم
کوک: مرسی
ته: همگی جمع بشیدددددد
ــــ: بل قربان عمرتون
ته: ببینید باید برید بنگچان و پیدا کنید و برای ما بیاریدش تا پیداش نکردینش نیاین
ــــ: چشم قربان
کوک: اه بنگچان لعنت بهت
*چند ساعت باید*
*سرباز ها به عمارت برمیگردن*
ــــ: قربان بنگچان اوردیم
کوک: افرین(سرد)
_او ببین کی اینجاست یه هرزه(دستاش با دسبند بستس)
کوک: به به مستر بنگچان میبینم حال و اوضات اصلا خوب نیست
_خیلی وقت بود عذابت نداده بودم
کوک: ببخشید ولی ایندفعه نوبت منه اینکارو کنم
_جرعتشو نداری
کوک: چرا خوبم دارم، ببرینش پیش شوگا
ــــ: چشم قربان، راه بیوفت
_ولم کنید اههه
ــــ: راه برو
شوگا: به به ببین کی اینجاست یه مهمون ناخونده
ــــ: او اقای مین
شوگا: ببندید دهنشو
ــــ: چشم ارباب
شوگا: خب خب خب کارمو شروع میکنم (یه اهن داغ داغ میاره میچسبونه به بدنش)
کوک: صبر کنید میخوام با چشمی خودم مردنشو ببینم
_ایییییییییییی اخخخخخخخ
کوک: میبینم درد گرفته خوب قراره بدترم بشه
شوگا:(کل بدنشو میسوزونه)
کوک:(با نگاه های سرد بهش نگاه میکنه)
_اخخخخخخخخ
+تههههههه
ته: بله عشقممممم
+بیا پایین یه لحضهههه
ته: اومدم
+...
ته: چیشده
+اون کیه توی اتاق طبقه بالا داره ناله میکنه من میترسم
ته: اوخی نترس یکی از دشمنای کوکه و باید عذاب بکشه
+صدای ناله هاش اذیتم میکنه
ته: عیب نداره برو بخواب
+ب... ب.... باش
شوگا:(شلاق و میاره انقدر میزنتش که کل بدنش سیاه و کبود شده بود)
_تروخدا بسههههه گوه خوردممممممممم
کوک:(میره یقه ی بنگچان و میگیره و میگه) عوضی گوه خوردی خواهرمو کشتی میخواستی این کارو نکنی تا این بلا سرت نیاد حرومزاده(بعد یدونه میزنه تو گوشش وبعد از اتاق میره توی اتاق)
_(انقدر زدنش بدنش سر شده بود)
ته: ادامه بده
_تروخدا بس کنین(بی جون)
ته: گفتم ادامه بدهههههه
شوگا: باش(میره چاقو میاره کل بدنشو زخمی میکنه و انقدر زدن تو صورتش که کلا صورتش کبود شده بود)
_عاح(منحرفای بدبخت)(شوگا اب جوش و خالی کرد روش)
_اییییییییی،اخخخخخخخخخخخ
P⁹
بنگچان یکی از دشمنای بزرگ منه و وقتی فهمیدم خواهرمو کشته دیگه حتی نمیخوام سر به تنش باشه ما همیشه باهم جنگ داشتیم و خوب اونم مافیا بود
ته: حالا میخوای چیکار کنی؟
کوک: سرباز هارو میفرستم تا برن اونو بیارن واسم
ته: باش الان میرم بهشون میگم
کوک: مرسی
ته: همگی جمع بشیدددددد
ــــ: بل قربان عمرتون
ته: ببینید باید برید بنگچان و پیدا کنید و برای ما بیاریدش تا پیداش نکردینش نیاین
ــــ: چشم قربان
کوک: اه بنگچان لعنت بهت
*چند ساعت باید*
*سرباز ها به عمارت برمیگردن*
ــــ: قربان بنگچان اوردیم
کوک: افرین(سرد)
_او ببین کی اینجاست یه هرزه(دستاش با دسبند بستس)
کوک: به به مستر بنگچان میبینم حال و اوضات اصلا خوب نیست
_خیلی وقت بود عذابت نداده بودم
کوک: ببخشید ولی ایندفعه نوبت منه اینکارو کنم
_جرعتشو نداری
کوک: چرا خوبم دارم، ببرینش پیش شوگا
ــــ: چشم قربان، راه بیوفت
_ولم کنید اههه
ــــ: راه برو
شوگا: به به ببین کی اینجاست یه مهمون ناخونده
ــــ: او اقای مین
شوگا: ببندید دهنشو
ــــ: چشم ارباب
شوگا: خب خب خب کارمو شروع میکنم (یه اهن داغ داغ میاره میچسبونه به بدنش)
کوک: صبر کنید میخوام با چشمی خودم مردنشو ببینم
_ایییییییییییی اخخخخخخخ
کوک: میبینم درد گرفته خوب قراره بدترم بشه
شوگا:(کل بدنشو میسوزونه)
کوک:(با نگاه های سرد بهش نگاه میکنه)
_اخخخخخخخخ
+تههههههه
ته: بله عشقممممم
+بیا پایین یه لحضهههه
ته: اومدم
+...
ته: چیشده
+اون کیه توی اتاق طبقه بالا داره ناله میکنه من میترسم
ته: اوخی نترس یکی از دشمنای کوکه و باید عذاب بکشه
+صدای ناله هاش اذیتم میکنه
ته: عیب نداره برو بخواب
+ب... ب.... باش
شوگا:(شلاق و میاره انقدر میزنتش که کل بدنش سیاه و کبود شده بود)
_تروخدا بسههههه گوه خوردممممممممم
کوک:(میره یقه ی بنگچان و میگیره و میگه) عوضی گوه خوردی خواهرمو کشتی میخواستی این کارو نکنی تا این بلا سرت نیاد حرومزاده(بعد یدونه میزنه تو گوشش وبعد از اتاق میره توی اتاق)
_(انقدر زدنش بدنش سر شده بود)
ته: ادامه بده
_تروخدا بس کنین(بی جون)
ته: گفتم ادامه بدهههههه
شوگا: باش(میره چاقو میاره کل بدنشو زخمی میکنه و انقدر زدن تو صورتش که کلا صورتش کبود شده بود)
_عاح(منحرفای بدبخت)(شوگا اب جوش و خالی کرد روش)
_اییییییییی،اخخخخخخخخخخخ
۱۴.۰k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.