گاهی خدا آنقدر دلش به حالِباورهایِ ساده ی ما می سوزد که زمین می زند ما را با همان باورهاو بعد کنارم ان می ایستددستش را دراز می کندو ما را از دوباره شروع می کندبا یک زخمکه یادمان باشدگاهی سادگی درماندگی می آورد