با عصبانیت گوشی رو پرت کرد و فریاد کشید:-لعنتیییییییی با

با عصبانیت گوشی رو پرت کرد و فریاد کشید:-لعنتیییییییی با پاش به میز روبروش محکم ضربه زد که میز تکه تکه شد
منشی یه دفعه اومد تو
منشی- رئیس حالتو....
-گمشو بیروووووون
منشی از ترسش دروبست و رفت
کتشو از رو مبل برداشت و در دفترشو باز کرد
-من میرم هر کی اومد بگو رئیس سفر کاری چند روزه رفتن فهمیدییی؟؟
منشی- ب...بله چ..چشم
-خوبه
داشت سوار اسانسور میشد که:
سهون- عه کجا میری
-دارم میرم چند روز چین به کای کمک کن
سهون-چین برا چی
با عصبانیت سهونو کنار زد
-باید جواب پس بدمممم
سهون-چته سگ شدی باز بیا برو اصن به من چه
«کای»
سوار اسانسور شده بود به حرفای مادرش گوش میداد
-پسرم دختره خیلی خوبه برای زندگی خیلی فرد خوبیه آه خدایاا چی میشد وارث کیم هم یه عروس ماهی مثل این دختر داشت پسرم الو؟؟
از حرفای همیشگی مادرش نمیدونست سرشو کجا بکوبه
کای-بله اوما میشنوم
-قرار ملاقاتت رو باهاش بزارم عزیزم?
کای-نه اوما من وقت ندارم مواظب خودتون باشید الان من کار دارم ببخشید باید برم (در رف😄)
-باشه پسرم بعدا زنگ میزنم توام همچنین خدافظ
گوشی رو قطع کرد
و از اسانسور بیرون اومد ..
در اتاقشو باز کرد و رو به منشیش گفت:
-به مدیر مالی بگو‌بیاد پیشم
منشی-چشم
کامنت و نظر فراموش نشه لاوام⚡💕
#عشق‌گمشده‌
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره