من از زندگی کردن توی خاطرات قدیم جون می گیرم ب
مَن اَز زِندِگی کردَن توی خاطِراتِ قَدیم، جون می گیرَم برایِ ساختنِ خاطراتِ جَدید ...
اینکه نورِ خونه م کَم باشه و مُتِمایِل به زَرد، اینکه وسایلَم چوبِ قَهوه ای و گردویی باشه، اینکه هر گوشه ی خونه م یکی دو تا گلدون باشه چون عاشقِ رنگِ سبزم ، اینکه رنگ ها به خونه م روح بِدَن ، اینکه مِثلِ قدیم, توی دیسِ مِلامین غذا بِکِشَم ، گنجه م پُرِ گلسرخی باشه، توی کتریِ لعابی ، آب جوش بیارَم، دوغ رو توی پارچِ خشتیِ نه چندان شفّاف بریزَم ،چای رو توی قوری گلسرخی دَم کُنَم، و روی جانونیم تورِ اطلَس پود بِندازَم ، روزِ من رو قَشَنگ می کُنه ...
حالا شُما با زندِگیِ مُدِرن و رنگ های روشن و لوازِم لوکس، خوشحالی؛ خُب نوووشِ جونِت عزیزَم
اینکه نورِ خونه م کَم باشه و مُتِمایِل به زَرد، اینکه وسایلَم چوبِ قَهوه ای و گردویی باشه، اینکه هر گوشه ی خونه م یکی دو تا گلدون باشه چون عاشقِ رنگِ سبزم ، اینکه رنگ ها به خونه م روح بِدَن ، اینکه مِثلِ قدیم, توی دیسِ مِلامین غذا بِکِشَم ، گنجه م پُرِ گلسرخی باشه، توی کتریِ لعابی ، آب جوش بیارَم، دوغ رو توی پارچِ خشتیِ نه چندان شفّاف بریزَم ،چای رو توی قوری گلسرخی دَم کُنَم، و روی جانونیم تورِ اطلَس پود بِندازَم ، روزِ من رو قَشَنگ می کُنه ...
حالا شُما با زندِگیِ مُدِرن و رنگ های روشن و لوازِم لوکس، خوشحالی؛ خُب نوووشِ جونِت عزیزَم
- ۹.۱k
- ۱۷ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط