اون فقط فن گرلم بود
اون فقط فن گرلم بود
پارت سوم
ا/ت ویو
کوک شمارشو تو یکی از آلبوم هام نوشت و بهم گفت که شب بهش زنگ بزنم. ازش خداحافظی کردم. واقعا باورم نمیشد کوک شمارشو برام نوشته بود
پرش زمانی
شب بود و من تصمیم گرفتم به کوک پیام بدم شمارشو تو گوشیم سیو کردم و تو پیام براش سلام تایپ کردم که دیدم بهم زنگ زد واقعا تعجب کرده بودم جوابشو دادم
+سلام ا/ت
_سلام
+من کوکم شناختی که؟
_آره معلومه که شناختم(میخواستی کوکم رو نشناسیی)
+میگم نظرت چیه فردا با هم بریم کافه وقتت خالیه؟
_آره فردا کاری ندارم
+خب پس من آدرس رو برات میفرستم
_اوکی
+باشه پس فردا میبینمت شب بخیر
_شب تو هم بخیر
پایان مکالمه ا/ت و کوک
وای شت باورم نمیشه واقعا کوک میخواد باهام وقت بگذرونه پس یعنی ازم خوشش اومده.
دوباره پرش زمانی
ساعت پنج بود یه لباس قشنگ پوشیدم و میکاپ کردم و آماده شدم(عکس لباس ا/ت رو براتون میزارم) سوار ماشینم شدم رو رفتم به آدرسی که کوک برام فرستاده بود(کافه توی گانگام هست) رسیدم به کافه(کافه نبود که قصر بود😅) رفتم وارد شدم که دیدم کوک نشسته.
_سلام
+سلام خوبی؟
_مرسی تو خوبی
+آره مرسی
چند ثانیه به کوک خیره شدم واقعا خوشگل بود حتی از عکس هاش هم قشنگ تر بود. تو فکر بودم که کوک گفت
+اومم چیزی شده
_نه خب راستش تعجب کردم که بهم گفتی میخوای منو ببینی
+ا/ت من باید یه چیزی بهت بگم از اون لحظه ای که دیدمت یه حس عجیبی بهم دس داد من ازت خوشم اومده من نمیشناسمت حتی نمیدونم که دوست پسر داری یا نه
_من دوست پسر ندارم ولی
تا خواستم حرف بزنم دیدم اومد سمتم و...
خمارییییی
پارت بعدی رو امشب میزارم
کامنت یادتون نره❤
#بی_تی_اس
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
پارت سوم
ا/ت ویو
کوک شمارشو تو یکی از آلبوم هام نوشت و بهم گفت که شب بهش زنگ بزنم. ازش خداحافظی کردم. واقعا باورم نمیشد کوک شمارشو برام نوشته بود
پرش زمانی
شب بود و من تصمیم گرفتم به کوک پیام بدم شمارشو تو گوشیم سیو کردم و تو پیام براش سلام تایپ کردم که دیدم بهم زنگ زد واقعا تعجب کرده بودم جوابشو دادم
+سلام ا/ت
_سلام
+من کوکم شناختی که؟
_آره معلومه که شناختم(میخواستی کوکم رو نشناسیی)
+میگم نظرت چیه فردا با هم بریم کافه وقتت خالیه؟
_آره فردا کاری ندارم
+خب پس من آدرس رو برات میفرستم
_اوکی
+باشه پس فردا میبینمت شب بخیر
_شب تو هم بخیر
پایان مکالمه ا/ت و کوک
وای شت باورم نمیشه واقعا کوک میخواد باهام وقت بگذرونه پس یعنی ازم خوشش اومده.
دوباره پرش زمانی
ساعت پنج بود یه لباس قشنگ پوشیدم و میکاپ کردم و آماده شدم(عکس لباس ا/ت رو براتون میزارم) سوار ماشینم شدم رو رفتم به آدرسی که کوک برام فرستاده بود(کافه توی گانگام هست) رسیدم به کافه(کافه نبود که قصر بود😅) رفتم وارد شدم که دیدم کوک نشسته.
_سلام
+سلام خوبی؟
_مرسی تو خوبی
+آره مرسی
چند ثانیه به کوک خیره شدم واقعا خوشگل بود حتی از عکس هاش هم قشنگ تر بود. تو فکر بودم که کوک گفت
+اومم چیزی شده
_نه خب راستش تعجب کردم که بهم گفتی میخوای منو ببینی
+ا/ت من باید یه چیزی بهت بگم از اون لحظه ای که دیدمت یه حس عجیبی بهم دس داد من ازت خوشم اومده من نمیشناسمت حتی نمیدونم که دوست پسر داری یا نه
_من دوست پسر ندارم ولی
تا خواستم حرف بزنم دیدم اومد سمتم و...
خمارییییی
پارت بعدی رو امشب میزارم
کامنت یادتون نره❤
#بی_تی_اس
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
۱۱.۸k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.