بر بخار پنجره یک شب نوشتی عاشقم

بر بخار پنجره یک شب نوشتی عاشقم

خون شد انگشتم به آجر
حک ڪنم؛مــا بیشتر
#حامد_عسگری
دیدگاه ها (۴)

‏وقتی روبوسی میکنی اما هنوز قهری...

ریخت بر من قطره ای از ناز دوستجزء جزء هستی ام بی تاب اوست#مو...

از دیده ام رفتی ولی از دل نرفتیبا تو همه ضرب المثل ها فرق دا...

آخرین دیدار یادت هست؟ من ابری شدمتکه‌ای از بغضِ من،جا مانده ...

پــارت ۵: خواهر و برادر رزمیکار «نور کمِ هال، سکوتی که حرف م...

واسش فرستادم زندگی خوبه؟ چیزی کم و کسر نداری؟ واسم فرستاد خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط