پارت خواهر و برادر رزمیکار

پــارت ۵: خواهر و برادر رزمیکار
«نور کمِ هال، سکوتی که حرف می‌زند»
هال خانه فقط با یک چراغ رومیزی روشن بود؛ همان نور زردِ گرم که همیشه بعد تمرین، فضا را شبیه یک صحنه‌ی فیلم آرام می‌کرد. بخار چای هل و دارچینی هنوز در هوا بود و بویش با سرمای بیرون قاطی شده بود.

[اسم برادر] روی مبل نشسته بود، یک پتو تا نصفه روی پایش افتاده، دست‌ها هنوز کمی لرزان از خستگی تمرین. نگاهش رو به پنجره بود؛ باریکه‌ی باد پرده را آرام تکان می‌داد. صدای تلویزیون از اتاق دیگر فقط در حد یک همهمه‌ی مبهم شنیده می‌شد.
تو از آشپزخانه بیرون آمدی، دو فنجان چای در دست. موهات کمی ریخته بود جلو، پوستت از گرمای بخار چای کمی برق می‌زد.

بدون حرف کنار او نشستی. فنجان را به سمتش گرفتی.

او لبخند کوچکش را—همان لبخند نادری که فقط برای تو داشت—زد و آرام گفت:

«خسته‌ای… ولی خوش‌حالم که امروز باهام بودی.»

تو جرعه‌ای از چای برداشتی. گلویت با گرما باز شد.

گفتی:

«خستگی خوبه… وقتی کنار تو باشه.»

یک لحظه سکوتِ قشنگ افتاد.
نه سنگین، نه خجالتی—از آن سکوت‌هایی که فقط آدم‌هایی که واقعی به هم وصل‌اند می‌فهمند.

چشم‌هایش را بستی و سرش را به پشتی مبل تکیه داد.

گفت:

«تمرین فردا… اگه تو بیای، انگیزه‌م کامل می‌شه.»

تو با انگشت لبه‌ی فنجانت را لمس کردی و لبخندی آرام، بی‌ادا، بی‌نمایش، زدی:

«میام. فقط… تو هم این لبخند رو نگه دار.»

او چشمش را باز کرد، یکی از آن نگاه‌های کمیاب—ترکیب غرور و مهربانی عمیق—و گفت:

«برای تو؟ همیشه.»
پنجره کمی باز شد. باد سرد، پرده را بلند کرد. بخار چای شما دو نفر مثل یک خط نازک نور بینتان بالا می‌رفت.

و آنجا…

در هالی نیمه‌روشن، در سکوتی که حرف می‌زد،

هر دو فهمیدید که همین لحظه‌هاست

که ارزش همه‌ی سختی‌ها را دارد.

صحنه‌ای سینمایی و ملایم از سریال‌های کره‌ای. فضای داخلی، اواخر عصر. یک اتاق نشیمن کوچک که تنها با یک چراغ رومیزی زرد گرم روشن می‌شود. فضا آرام و صمیمی است و باد ملایمی پرده سفید نازک کنار پنجره را تکان می‌دهد. دو خواهر و برادر پس از تمرین هنرهای رزمی، از نظر جسمی خسته اما از نظر احساسی آرام، به خانه می‌آیند. دوربین با نمای باز شروع می‌کند: خواهر با دو فنجان چای هل و دارچین بخارپز از آشپزخانه وارد می‌شود. بخار به آرامی بلند می‌شود و نور گرم را به خود می‌گیرد. برادر روی مبلی نشسته و تا نیمه با پتوی سبکی پوشانده شده است و از خستگی در حالت آرامش قرار دارد. او به سمت پنجره نگاه می‌کند، سپس وقتی خواهر نزدیک می‌شود با لبخندی کمرنگ و نادر برمی‌گردد. نمای متوسط: خواهر یک فنجان به او می‌دهد. انگشتانشان به آرامی و به طور طبیعی به هم می‌رسند. برادر چیزی را آرام زمزمه می‌کند (بدون دیالوگ). خواهر به آرامی لبخند می‌زند. نمای نزدیک: بخار بین دو فنجان در حرکت است، نور گرم به آرامی روی صورتشان منعکس می‌شود. هر دو آرام، گرم و عمیقاً در پیوند خواهر و برادری آرام و غیر رمانتیک به نظر می‌رسند. حرکت آهسته: دوربین در اطراف آنها حرکت می‌کند و درخشش ملایم، اتاق آرام و آرامش عاطفی بی‌صدا را ثبت می‌کند. پرده با نسیم سرد شب کمی تکان می‌خورد. نمای پایانی: هر دو آرام نشسته‌اند، چای می‌نوشند، چشمانشان نرم است، با نور چراغ روشن شده، و صمیمیت و آرامش پس از تمرین را در حال و هوای کلاسیک درامای کره‌ای مجسم می‌کنند. هیچ متنی روی صفحه نیست. هیچ برهنگی‌ای وجود ندارد. نورپردازی و لحن سینمایی، ملایم و احساسی، درام کره‌ای. (سورا-۲)
دیدگاه ها (۰)

# پارت ۶ خواهر و برادر رزمیکار:صبحی که آرام نمی‌خواست بیدار ...

پارت ۷ رمان خواهر و برادر رزمیکار:سکوتی که یک چیز تازه را لو...

#موکبانگ

پــارت ۴: رمان‌خواهر و برادر رزمیکار «پژواک آرامش»در که پشت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط