پرنسس سرخ
Part_26
دوباره برگشتم همون جایی که بودم ولی این دفعه می تونستم از قدرتم استفاده کنم با اینکه یکم سخت و دشوار بود ولی باید سعی می کردم. با آتش یه شمشیر درست کردم و جلوی مرد که هنوز روی زمین افتاده بود ایستادم. #چیه ؟ نکنه شکست رو قبول کردی ؟ پوزخندی زد و از جاش بلند شد. _هه توئه فسقلی می خوای با من بجنگی ؟ #آره چون من... ^چون اون پرنسس سرخه. برگشتم سمت صدا و سوهو و بقیه ی اعضا رو دیدم که با تحسین بهم نگاه می کردن. بهشون توجه ای نکردم و به سمت مرد حمله ور شدم اونم متقابلا به من حمله کرد. چون بار اولم بود رو گونم خراش کوچیکی افتاد اما برام مهم نبود... یه چرخش سریع زدم و شمشیرمو فرو کردم تو دستش ولی در یک چشم به هم زدن زخمش خوب شد. خنده ی وحشتناکی کرد و به سمتم حمله ور شد..
با کمک نیروی کنترل اجسام گلدونی که کنار در بود رو به سمتش پرت کردم که جا خالی داد. اونم از نیروش استفاده کرد و باز غیب شد. یه دفعه به عقب پرت شدم و خوردم به دیوار. رو به روم ظاهر شد و شمشیرش رو گذاشت رو گلوم...
شمشیرش درست زیر گردنم بود و نمی تونستم کاری انجام بدم. از چشماش شرارت می بارید ولی من نباید خودمو می باختم. بی اختیار کلماتی رو زیر لب زمزمه کردم که حتی خودمم متوجه نبودم ولی یه دفعه دستش آتیش گرفت و رفت عقب. _دوباره برمی گردم و یاقوت سرخ رو ازت می گیرم بدرود پرنسس سرخ. جلوی چشمای مات و مبهوت من غیب شد و رفت. با بی حالی روی زمین افتادم. چشمام داشت بسته می شد که لوهان رو بالای سرم دیدم. لوهان : حالت خوبه ؟ کمکم کرد بلند بشم. کای کتش رو در اورد و انداخت روی شونه هام. #بهم بگید که تمام این اتفاقات دروغه و من دارم خواب می بینم... دی.او : تو خواب نمی بینی. سهون : تو واقعا پرنسس سرخی و یاقوت سرخم تو قلب تو تولد دوبارشو آغاز کرده. ییشینگ : سوهو بهتره که حقیقت رو بگی وقتشه. سوهو پوفی کشید و رو به روی من نشست. سوهو : قبل اینکه تو به دنیا بیای یه نفر دیگه پرنسس سرخ بود... چشماشو روی هم فشار داد و دستاشو مشت کرد. سوهو : اسمش تیفانی بود ولی خیلی دووم نیاورد بعدش وقتی تو متولد شدی یاقوت سرخم توی قلب تو دوباره بیدار شد. #اون چرا یاقوت رو می خواست؟ سوهو بیشتر دستشو مشت کرد. سوهو : اون دشمن همه ی ماست اون باعث شد تیفانی بمیره. کریس : تو گفتی ازش انتقام نمی گیری ولی حالا زدی زیرش.. با این حرف کریس به فکر فرو رفتم...یادم افتادم وقتی تو اتاق داشتن با هم حرف می زدن من حرفاشونو شنیدم پس موضوع این بوده...
دوباره برگشتم همون جایی که بودم ولی این دفعه می تونستم از قدرتم استفاده کنم با اینکه یکم سخت و دشوار بود ولی باید سعی می کردم. با آتش یه شمشیر درست کردم و جلوی مرد که هنوز روی زمین افتاده بود ایستادم. #چیه ؟ نکنه شکست رو قبول کردی ؟ پوزخندی زد و از جاش بلند شد. _هه توئه فسقلی می خوای با من بجنگی ؟ #آره چون من... ^چون اون پرنسس سرخه. برگشتم سمت صدا و سوهو و بقیه ی اعضا رو دیدم که با تحسین بهم نگاه می کردن. بهشون توجه ای نکردم و به سمت مرد حمله ور شدم اونم متقابلا به من حمله کرد. چون بار اولم بود رو گونم خراش کوچیکی افتاد اما برام مهم نبود... یه چرخش سریع زدم و شمشیرمو فرو کردم تو دستش ولی در یک چشم به هم زدن زخمش خوب شد. خنده ی وحشتناکی کرد و به سمتم حمله ور شد..
با کمک نیروی کنترل اجسام گلدونی که کنار در بود رو به سمتش پرت کردم که جا خالی داد. اونم از نیروش استفاده کرد و باز غیب شد. یه دفعه به عقب پرت شدم و خوردم به دیوار. رو به روم ظاهر شد و شمشیرش رو گذاشت رو گلوم...
شمشیرش درست زیر گردنم بود و نمی تونستم کاری انجام بدم. از چشماش شرارت می بارید ولی من نباید خودمو می باختم. بی اختیار کلماتی رو زیر لب زمزمه کردم که حتی خودمم متوجه نبودم ولی یه دفعه دستش آتیش گرفت و رفت عقب. _دوباره برمی گردم و یاقوت سرخ رو ازت می گیرم بدرود پرنسس سرخ. جلوی چشمای مات و مبهوت من غیب شد و رفت. با بی حالی روی زمین افتادم. چشمام داشت بسته می شد که لوهان رو بالای سرم دیدم. لوهان : حالت خوبه ؟ کمکم کرد بلند بشم. کای کتش رو در اورد و انداخت روی شونه هام. #بهم بگید که تمام این اتفاقات دروغه و من دارم خواب می بینم... دی.او : تو خواب نمی بینی. سهون : تو واقعا پرنسس سرخی و یاقوت سرخم تو قلب تو تولد دوبارشو آغاز کرده. ییشینگ : سوهو بهتره که حقیقت رو بگی وقتشه. سوهو پوفی کشید و رو به روی من نشست. سوهو : قبل اینکه تو به دنیا بیای یه نفر دیگه پرنسس سرخ بود... چشماشو روی هم فشار داد و دستاشو مشت کرد. سوهو : اسمش تیفانی بود ولی خیلی دووم نیاورد بعدش وقتی تو متولد شدی یاقوت سرخم توی قلب تو دوباره بیدار شد. #اون چرا یاقوت رو می خواست؟ سوهو بیشتر دستشو مشت کرد. سوهو : اون دشمن همه ی ماست اون باعث شد تیفانی بمیره. کریس : تو گفتی ازش انتقام نمی گیری ولی حالا زدی زیرش.. با این حرف کریس به فکر فرو رفتم...یادم افتادم وقتی تو اتاق داشتن با هم حرف می زدن من حرفاشونو شنیدم پس موضوع این بوده...
۲.۶k
۲۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.