پارت عشق خیالی ...
پارت1.... " عشق خیالی من "
_یه روز خیلی خسته کننده برای من بود بیشتر وقتمو توی خونه میگذروندم تنها تفریحم هرپنجشبه با رفیقام پاتوق بود البته این تفریح فقط تا زمان دیپلم گرفتنم بود.
~ای خدا این راحیلم پدر مارو درآورده یا تو خونس یا خبرش خوابه(شیدا)
با صدای مسخره ی گوشیم از خواب نازنیم پریدم دیدم نوشته پشه(الهام تو گوشیم پشس)
_بنال بینم چه مرگته
~خیب سرت ساعت 2ظهره نمیخوای پاشی؟
_اونش ب تو ربطی نداره پشه جون
~اها پس ب ما ربطی نداره منم خبر مهمو بت نمیگم
_خدامیدونه باز چه زری میخای بزنی
~بیا خونمون تا بت بگم
_اممم اوک میام
~طلایی دختر میبینمت فعلا
_گوشیو قط کردم رفتم که اماده بشم یه ست لی کاغذی زغالی زدم کلاه کلاسیکمم گذاشتم و سوار پرشیام شدم همیشه یه ارایش ملایم دخترونه میکردم نه زیاد غلیظ و جلف مانند و ن زیاد ساده و بی روح
پایان پارت 1
_یه روز خیلی خسته کننده برای من بود بیشتر وقتمو توی خونه میگذروندم تنها تفریحم هرپنجشبه با رفیقام پاتوق بود البته این تفریح فقط تا زمان دیپلم گرفتنم بود.
~ای خدا این راحیلم پدر مارو درآورده یا تو خونس یا خبرش خوابه(شیدا)
با صدای مسخره ی گوشیم از خواب نازنیم پریدم دیدم نوشته پشه(الهام تو گوشیم پشس)
_بنال بینم چه مرگته
~خیب سرت ساعت 2ظهره نمیخوای پاشی؟
_اونش ب تو ربطی نداره پشه جون
~اها پس ب ما ربطی نداره منم خبر مهمو بت نمیگم
_خدامیدونه باز چه زری میخای بزنی
~بیا خونمون تا بت بگم
_اممم اوک میام
~طلایی دختر میبینمت فعلا
_گوشیو قط کردم رفتم که اماده بشم یه ست لی کاغذی زغالی زدم کلاه کلاسیکمم گذاشتم و سوار پرشیام شدم همیشه یه ارایش ملایم دخترونه میکردم نه زیاد غلیظ و جلف مانند و ن زیاد ساده و بی روح
پایان پارت 1
- ۹۰۳
- ۲۹ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط