و آخرش یکی از همین روزها روی شانه هایی که نداریم

و آخَرِش یکی از هَمین روزها رویِ شانه هایی که نَداریم ،
به اندازه یِ یک عُمر ،
اَشک می ریزیم و تویِ آغوشی که نیست ، می میریم ...♥



《 چِقَدر دورِمان پُر است ، از مانده‌ هایِ رَفته! 👑💛》



#آناهیتا
#خاص #قشنگ #بینظیر
دیدگاه ها (۱)

روي به خاک مي نَهَم گَر تو هَلاک مي کنيدَست به بَند مي دَهَم...

دراز کشیدن کَفِ اُتاقِ تاریک و زُل زدَن به سَقف به هَمراهِ آ...

شاخِ خُشکیم به ما سَردیِ عالَم چه کُند؟!پیشِ ما بَرگ و بَری ...

به‌تَنهایی در غَم‌هایم می‌غَلتَم،پَس از آن دوباره سَرِپا می‌...

این روزها چقدر دلم برای صدای باران و باریدن برف تنگ شده.خیلی...

آدم هایِ امروز ، دفتر خاطرات ندارند !درد دل ها ، مجازی شده ،...

نآز خآنؤم؟!

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط