My scary vampire...
My scary vampire...
پارت ۸
کوک: یااااا ت ب چ جرعتییی ب اموال من دست میزنی ....
£:( اسلحه رو گزاشت رو سر ا.ت )
£: اموال .. یا عشقت ...
کوک : ب ت چهههه ... مشکلت با منه با اون چیکار داری
£ : اون عشقته ... نقطه ضعفته ...
ا.ت : هق .. منو چیکار دارین ... هق دوتاتون منو ... هق ...
£ :( با اسلحه یک ظربه زد ب سر ا.ت ) ببند دهنتوووو
کوکی : یاااا باهاش درست حرف بزننن
£: نکنم چی ....
کوکی : ( چرخید ی لگد زد ب اسون مرتیکه پرتش کرد زمین ... چاقوش رو برداشت و هی اونو ت اندام مختلف بدنش فرو برد ...)
کوکی : هویی دختره پاشو بریم .. برا ت هم دارم ...
ا.ت : هق .. هق ... م ممنونم ... ( دوید و کوک رو محکم بغل کرد )
ویو کوک
عصبانی بودم
.. دست پاهاش رو باز کردم و بهش گفتم راه بیوفته بریم که یدفعه منو بغل کرد ... کسی تا حال این کار رو نکرع بود .. اما منم دستمو زدم ب کمرش و ...
کوکی : الان همه چی ارومه ... حالا بیا بریم
ا.ت : ( به دور و ورش نگاه کرد دستای کوک رو محکم گرفت و باهاش رفت ...)
توی قصر کوک
کوکی : ( در حال پانسمان زخم های ا.ت )
کوکی : ت از الان خدمتکار شخصی منی کمتر خونت رو میخورم ولی دست از پا خطا کنی تنبیه میشی ...
ا.ت : با ... باشه ..
کوکی : تموم شد ... پاشو برو ..
ا.ت : م ممنونم ...
ویو ا.ت
صبح پاشدم رفتم کار ها رو از اجوما یاد گرفتم لباس خدمتکاریم رو پوشیدم ...
کل روز رو کار کردم ... شب شده بود ... داشتم اتاق ارباب رو تمیز میکردم که ....
کوکی : بیا تو عزیزم ...
یه دختر دست تو دست جونگکوک وارد اتاق شدن ...
کوکی : یاااا دختره احمق مگه نگفتم کسی حق نداره بیاد توی اتاق من
ا.ت : اما .. اما من فقط داشتم تمیزش ...
کوکی : ( ی سیلی ب ا.ت زد ) گمشو بیرون ... ( داد)
اشک تو چشمام جمع شد ... دویدم و رفتم بیرون ...
پارت بعد رو الان میزارم ....
پارت ۸
کوک: یااااا ت ب چ جرعتییی ب اموال من دست میزنی ....
£:( اسلحه رو گزاشت رو سر ا.ت )
£: اموال .. یا عشقت ...
کوک : ب ت چهههه ... مشکلت با منه با اون چیکار داری
£ : اون عشقته ... نقطه ضعفته ...
ا.ت : هق .. منو چیکار دارین ... هق دوتاتون منو ... هق ...
£ :( با اسلحه یک ظربه زد ب سر ا.ت ) ببند دهنتوووو
کوکی : یاااا باهاش درست حرف بزننن
£: نکنم چی ....
کوکی : ( چرخید ی لگد زد ب اسون مرتیکه پرتش کرد زمین ... چاقوش رو برداشت و هی اونو ت اندام مختلف بدنش فرو برد ...)
کوکی : هویی دختره پاشو بریم .. برا ت هم دارم ...
ا.ت : هق .. هق ... م ممنونم ... ( دوید و کوک رو محکم بغل کرد )
ویو کوک
عصبانی بودم
.. دست پاهاش رو باز کردم و بهش گفتم راه بیوفته بریم که یدفعه منو بغل کرد ... کسی تا حال این کار رو نکرع بود .. اما منم دستمو زدم ب کمرش و ...
کوکی : الان همه چی ارومه ... حالا بیا بریم
ا.ت : ( به دور و ورش نگاه کرد دستای کوک رو محکم گرفت و باهاش رفت ...)
توی قصر کوک
کوکی : ( در حال پانسمان زخم های ا.ت )
کوکی : ت از الان خدمتکار شخصی منی کمتر خونت رو میخورم ولی دست از پا خطا کنی تنبیه میشی ...
ا.ت : با ... باشه ..
کوکی : تموم شد ... پاشو برو ..
ا.ت : م ممنونم ...
ویو ا.ت
صبح پاشدم رفتم کار ها رو از اجوما یاد گرفتم لباس خدمتکاریم رو پوشیدم ...
کل روز رو کار کردم ... شب شده بود ... داشتم اتاق ارباب رو تمیز میکردم که ....
کوکی : بیا تو عزیزم ...
یه دختر دست تو دست جونگکوک وارد اتاق شدن ...
کوکی : یاااا دختره احمق مگه نگفتم کسی حق نداره بیاد توی اتاق من
ا.ت : اما .. اما من فقط داشتم تمیزش ...
کوکی : ( ی سیلی ب ا.ت زد ) گمشو بیرون ... ( داد)
اشک تو چشمام جمع شد ... دویدم و رفتم بیرون ...
پارت بعد رو الان میزارم ....
۶.۸k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.