part 144
#part_144
#طاها
یه خر تو خری بود که نگو
اصلا صدا به صدا نمیرسید
رها-طاهااااا......طاهااااا
طاها-جانممممم
رها-گرممه
طاها-خو خنگ کی اینجا هودی میپوشه که تو پوشیدی؟
رها-ببخشید دیگه نه که از قبل میدونستم میام کجا
طاها-باشه حالا چی زیر هودیت پوشیدی؟
رها-بالا نافه
طاها-رها تو واقعا همچین لباسی پوشیدی؟
رها-خو قرار نبود بریم پیش بچه ها که قرار بود بریم خونه تو
خندم گرفته بود از یه طرف دلم نمیومد دعواش کنم
از طرفیم نمیخواستم همچین لباسی اینجا بپوشه
از یه طرف دیگم میدونستم ممکنه تو گرما نفسش بگیره و باز خدایی نکرده راهی بیمارستان شه
طاها-چاره دیگه ای نداریم که دربیار فقط از پیش من جم نمیخوری حله؟
رها-حله
هودیشو در اورد که چشمم افتاد به بدن سفیدش
چشامو بستم و سرمو تکون دادم
طاهاخاک برسرت وسط یه لشکر آدمی
همینجور با خودم درگیر بودم که سیرواین داداش شروین با دوتا گیلاسه اومد سمت ما
سیروان -به ببین کی اینجاست طاها جون اونم با یه دختر خوشگل مشگل حجی تو که اهل این چیزا نبودی چیشد یهو
چپ چپ نگاهش کردم
طاها-دوست دخترمه
سیرواین-خوشبختم خانم ...خوشم میاد نمیری سراغش نمیری تا تهشم بهترینشو تور میکنی
طاها-اره...کاری داشتی اومدی اینور؟
سیروان-ها؟اره اره اومدم اینا رو بدم بهتون
گیلاسه هارو ازش گرفتم
طاها-مرسی
خداروشکر از قیافه توهم رفتم فهمید که باید شرشو کم کنه
رها منتظر به من نگاه کرد
طاها_ها؟
رها-دوتاشم میخوای بخوری؟
طاها-رها اینا دوزش خیلی بالاست بخوری رفتی
رها-انقدرام بی جنبه نیستم یه دونست فقط
طاها-پوففف باش ولی فقط همین یه دونه
#شکلات_تلخ
#طاها
یه خر تو خری بود که نگو
اصلا صدا به صدا نمیرسید
رها-طاهااااا......طاهااااا
طاها-جانممممم
رها-گرممه
طاها-خو خنگ کی اینجا هودی میپوشه که تو پوشیدی؟
رها-ببخشید دیگه نه که از قبل میدونستم میام کجا
طاها-باشه حالا چی زیر هودیت پوشیدی؟
رها-بالا نافه
طاها-رها تو واقعا همچین لباسی پوشیدی؟
رها-خو قرار نبود بریم پیش بچه ها که قرار بود بریم خونه تو
خندم گرفته بود از یه طرف دلم نمیومد دعواش کنم
از طرفیم نمیخواستم همچین لباسی اینجا بپوشه
از یه طرف دیگم میدونستم ممکنه تو گرما نفسش بگیره و باز خدایی نکرده راهی بیمارستان شه
طاها-چاره دیگه ای نداریم که دربیار فقط از پیش من جم نمیخوری حله؟
رها-حله
هودیشو در اورد که چشمم افتاد به بدن سفیدش
چشامو بستم و سرمو تکون دادم
طاهاخاک برسرت وسط یه لشکر آدمی
همینجور با خودم درگیر بودم که سیرواین داداش شروین با دوتا گیلاسه اومد سمت ما
سیروان -به ببین کی اینجاست طاها جون اونم با یه دختر خوشگل مشگل حجی تو که اهل این چیزا نبودی چیشد یهو
چپ چپ نگاهش کردم
طاها-دوست دخترمه
سیرواین-خوشبختم خانم ...خوشم میاد نمیری سراغش نمیری تا تهشم بهترینشو تور میکنی
طاها-اره...کاری داشتی اومدی اینور؟
سیروان-ها؟اره اره اومدم اینا رو بدم بهتون
گیلاسه هارو ازش گرفتم
طاها-مرسی
خداروشکر از قیافه توهم رفتم فهمید که باید شرشو کم کنه
رها منتظر به من نگاه کرد
طاها_ها؟
رها-دوتاشم میخوای بخوری؟
طاها-رها اینا دوزش خیلی بالاست بخوری رفتی
رها-انقدرام بی جنبه نیستم یه دونست فقط
طاها-پوففف باش ولی فقط همین یه دونه
#شکلات_تلخ
۲۲.۸k
۱۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.