part 145
#part_145
#مبین
نازی با اخم زل زده بود به پارمیدا
جررررر یعنی عاشق وقتاییم که حسودی میکرد
لامصب تو حسودی کردن از بچه دوسالم بدتره
نازی-پارمیدا جانننن
جان رو با یه لحن خاص و کشیده ای گفت
پارمیدا نگاش کرد
نازی-گرمت نیست اونجا؟
پارمیدا-نه اتفاقا سردمم هست
با این حرفش بیشتر چسبید بهم
نازی-خب حقم داری با این لباسی که تو پوشیدی عزیزم منم بودم سردم میشد اما فکر کنم مبین گرمشه مگه نه عشقم؟
بعد چپ چپ نگاهم کرد
مبین-هان؟آره آره گرمه خیلیم گرمه
پارمیدا-وای بمیرم میخوای برم برات شربت بیارم
نازی-شربت نمیخواد
اینو طوری با داد گفت که برگام ریخت
پارمیدا با تعجب نگاهش کرد
تن صداشو اورد پایین و سعی کرد با یه لبخند ضایعه عصبانیتشو پنهون کنه
نازی-گلم یکم ازش فاصله بگیری همه چی حله
پارمیدا-واقعا؟
نازی-آره واقعا
یه نگاه بدی به نازی کرد و دستاشو از دور بازوم باز کرد
ولی از جاش جم نخورد
یه نگاه به دور و برانداخت
پارمیدا-نازی عزیزم فکر کنم اون خانمه شما رو صدا میکنه
داشت به فریال اشاره میکرد که نازی رو صدا میزد
نازی دودل به ما خیره شد
بچم نمیدونست چیکار کنه
خم شد و آروم زیر گوشم لب زد
نازی-من میرم اما از اونجا حواسم بهتون هست وای به حالت دختره دوباره بچسبه بهت
آروم گونمو بوسید
نازی-الان میام پیشت عشقم
اینو گفت و ازمون دور شد
#شکلات_تلخ
#مبین
نازی با اخم زل زده بود به پارمیدا
جررررر یعنی عاشق وقتاییم که حسودی میکرد
لامصب تو حسودی کردن از بچه دوسالم بدتره
نازی-پارمیدا جانننن
جان رو با یه لحن خاص و کشیده ای گفت
پارمیدا نگاش کرد
نازی-گرمت نیست اونجا؟
پارمیدا-نه اتفاقا سردمم هست
با این حرفش بیشتر چسبید بهم
نازی-خب حقم داری با این لباسی که تو پوشیدی عزیزم منم بودم سردم میشد اما فکر کنم مبین گرمشه مگه نه عشقم؟
بعد چپ چپ نگاهم کرد
مبین-هان؟آره آره گرمه خیلیم گرمه
پارمیدا-وای بمیرم میخوای برم برات شربت بیارم
نازی-شربت نمیخواد
اینو طوری با داد گفت که برگام ریخت
پارمیدا با تعجب نگاهش کرد
تن صداشو اورد پایین و سعی کرد با یه لبخند ضایعه عصبانیتشو پنهون کنه
نازی-گلم یکم ازش فاصله بگیری همه چی حله
پارمیدا-واقعا؟
نازی-آره واقعا
یه نگاه بدی به نازی کرد و دستاشو از دور بازوم باز کرد
ولی از جاش جم نخورد
یه نگاه به دور و برانداخت
پارمیدا-نازی عزیزم فکر کنم اون خانمه شما رو صدا میکنه
داشت به فریال اشاره میکرد که نازی رو صدا میزد
نازی دودل به ما خیره شد
بچم نمیدونست چیکار کنه
خم شد و آروم زیر گوشم لب زد
نازی-من میرم اما از اونجا حواسم بهتون هست وای به حالت دختره دوباره بچسبه بهت
آروم گونمو بوسید
نازی-الان میام پیشت عشقم
اینو گفت و ازمون دور شد
#شکلات_تلخ
۱۸.۲k
۱۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.