چای مینوشم و به خوشبختیهای کوچکم فکر میکنم که چه با ظر

چای می‌نوشم و به خوشبختی‌های کوچکم فکر می‌کنم که چه با ظرافت کنار هم چیده شده و دیوار دلخوشی‌های مرا ساخته‌اند.
لذت می‌برم از نور، از آسمان، از امید...
لذت می‌برم از شَرَیان باریک زمان که حیات در آن جریان دارد.
لذت می‌برم از همه چیز، حتی عبور آب از ساقه‌ی گیاه...
من زندگی را می‌چشم
من زندگی را بغل می‌گیرم
من زندگی را وقتی به آن نور تابیده، بیشتر دوست دارم..
دیدگاه ها (۶)

دلواپسی هایمهرگز تو را ندیده اندهر وقت تو می آییآنها می روند...

به مادر بزرگ بگویید دیگرقصه‌اش را با "یکی بود،یکی نبود" شروع...

رد پاے آرامش را گرفتمرسیدم به توجایے درست میان آغوشتــــــــ...

توهفت سینِ من باش من ادامه ی کتابِ زندگی ات راکنارِ لبخندِ گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط