پارت ۲۱ فیک مرز خون و عشق
پارت ۲۱
ا،ت ویو
همه : همچنین
جونگکوک آروم لبخند زد
جونگکوک ویو
وایی الان اسممو توی دلش گفت؟ تازه فامیلیمو روی اسمش گذاششش (خر ذوق)
با حرف نامجون رشته ی افکارم پاره شد
نامجون : بیاین بریم هتل استراحت کنیم
جونگکوک : آره بریم
بعد از این حرف رفتیم سمت هتلی که نزدیک اونجایی بود که پارک کردیم
وارد شدیمو کلید اتاقامونو گرفتیم
اتاق منو ا،ت یکی بود و این منو خوشحال میکرد
ا،ت ویو
اتاق من و ارباب یکی بود .....وقتی کلیدو گرفتیم و رفتیم داخل چمدونمو باز کردم و لباسامو دونه دونه توی کمدم چیدم
جونگکوک : یکم میخوابیم بعد میریم شهرگردی
ا،ت : شهرگردی؟
جونگکوک : آره مثلا میریم کافه.....شهربازی ....خرید یا رستوران یا حالا هرجا
ا،ت: آها باشه ساعت چند میریم؟
جونگکوک : سه ساعت دیگه
ا،ت : باشه....تو میخوابی؟
جونگکوک : آره یکی دو ساعت میخوابم
ا،ت : میشه منم بخوابم؟
جونگکوک : آره بیا کنارم بخواب
ا،ت : باشه
رفتمو کنارش روی تخت دراز کشیدمو چشمامو بستم ......کنارش آرامش خاصی داشتمو خیلی زود خوابم برد
جونگکوک ویو
خوابم نمیبرد و ناخودآگاه به ا،ت فکر میکردم
سرمو چرخوندمو دیدم تو بغلم خوابش برده....خیلی کیوت شده بود .....سعی کردم یکم چرت بزنم که خستگیم در بره
۲ ساعت بعد ا،ت ویو
با حس سنگینی نگاهی چشمامو باز کردمو دیدم ارباب داره بهم نگاه میکنه و بهم خیره شده
ا،ت : ددی چیزی شده؟
جونگکوک : نه بیب ....پاشو حاضر شو بریم
باشه ای گفتمو از جام پاشدم ....رفتم دستشویی و کارای لازمو انجام دادمو اومدم
یه استایل خوشگل از کمد برداشتمو پوشیدم
اکسسوری هامو انداختمو ارایش ملایمی کردم
کیفمو برداشتمو وسایل مورد نیازمو مثل گوشی ، یکم لوازم آرایش و ....... برداشتمو گذاشتم تو کیفم
موهامو شونه زدمو گفتم
ا،ت : ددی من حاضرم
جونگکوک : باشه بیب منم الان حاضر میشم
(بچه ها اینکه هنوز توی اتاقن ولی قوانینو رعایت میکنن با خاطر اینه که کسی بهشون شک نکنه)
جونگکوک لباساشو عوض کرد ولی من رومو اونور کردم
جونگکوک : عوض کردم راحت باش برگرد
ا،ت : باشه
رومو برگردوندمو گفتم
ا،ت : خب بریم؟
جونگکوک : بزار یه زنگ به پسرا بزنم ببینم آمادن یا نه؟
ا،ت : باشه
جونگکوک گوشیشو برداشت و به یکی زنگ زد
(بعد از زنگ)
جونگکوک : آمادنو جلوی در هتل منتظر مان
ا،ت : باشه پس بریم دیگه ددی
باهم از اتاق زدیم بیرون و رفتیم سمت پسرا
تهیونگ : اومدین؟
ا،ت : آره .....منتظرتون که نذاشتیم؟
جیهوپ : نه به موقع اومدین
جونگکوک : خوبه پس بریم
نامجون : کجا بریم؟
جین : به نظرم اول بریم ناهار بخوریم
ا،ت : موافقم من خیلی گشنمه
جونگکوک : اوکی پس بریم یه رستوران
جیمین : کدوم رستوران ؟
یونگی : یه رستوران همین نزدیکی هاست میتونیم بریم اونجا
نامجون : موافقم
جیمین : پس بریم دیگه چرا وایستادیم؟
بعد از این حرف جیمین همه مون رفتیم سمتی که یونگی گفت رستورانه
بعد از چند مین رسیدیمو رفتیم داخل
روی یه میز ۸ نفره نشستیم و مشغول حرف زدن شدیم .....هرچند من بیشتر شنونده بودم تا گوینده
بعد از چند مین گارسون اومد که سفارشارو بگیره
گارسون : سلام خوش اومدید چی سفارش میدید؟
جونگکوک : ...........
ا،ت ویو
همه : همچنین
جونگکوک آروم لبخند زد
جونگکوک ویو
وایی الان اسممو توی دلش گفت؟ تازه فامیلیمو روی اسمش گذاششش (خر ذوق)
با حرف نامجون رشته ی افکارم پاره شد
نامجون : بیاین بریم هتل استراحت کنیم
جونگکوک : آره بریم
بعد از این حرف رفتیم سمت هتلی که نزدیک اونجایی بود که پارک کردیم
وارد شدیمو کلید اتاقامونو گرفتیم
اتاق منو ا،ت یکی بود و این منو خوشحال میکرد
ا،ت ویو
اتاق من و ارباب یکی بود .....وقتی کلیدو گرفتیم و رفتیم داخل چمدونمو باز کردم و لباسامو دونه دونه توی کمدم چیدم
جونگکوک : یکم میخوابیم بعد میریم شهرگردی
ا،ت : شهرگردی؟
جونگکوک : آره مثلا میریم کافه.....شهربازی ....خرید یا رستوران یا حالا هرجا
ا،ت: آها باشه ساعت چند میریم؟
جونگکوک : سه ساعت دیگه
ا،ت : باشه....تو میخوابی؟
جونگکوک : آره یکی دو ساعت میخوابم
ا،ت : میشه منم بخوابم؟
جونگکوک : آره بیا کنارم بخواب
ا،ت : باشه
رفتمو کنارش روی تخت دراز کشیدمو چشمامو بستم ......کنارش آرامش خاصی داشتمو خیلی زود خوابم برد
جونگکوک ویو
خوابم نمیبرد و ناخودآگاه به ا،ت فکر میکردم
سرمو چرخوندمو دیدم تو بغلم خوابش برده....خیلی کیوت شده بود .....سعی کردم یکم چرت بزنم که خستگیم در بره
۲ ساعت بعد ا،ت ویو
با حس سنگینی نگاهی چشمامو باز کردمو دیدم ارباب داره بهم نگاه میکنه و بهم خیره شده
ا،ت : ددی چیزی شده؟
جونگکوک : نه بیب ....پاشو حاضر شو بریم
باشه ای گفتمو از جام پاشدم ....رفتم دستشویی و کارای لازمو انجام دادمو اومدم
یه استایل خوشگل از کمد برداشتمو پوشیدم
اکسسوری هامو انداختمو ارایش ملایمی کردم
کیفمو برداشتمو وسایل مورد نیازمو مثل گوشی ، یکم لوازم آرایش و ....... برداشتمو گذاشتم تو کیفم
موهامو شونه زدمو گفتم
ا،ت : ددی من حاضرم
جونگکوک : باشه بیب منم الان حاضر میشم
(بچه ها اینکه هنوز توی اتاقن ولی قوانینو رعایت میکنن با خاطر اینه که کسی بهشون شک نکنه)
جونگکوک لباساشو عوض کرد ولی من رومو اونور کردم
جونگکوک : عوض کردم راحت باش برگرد
ا،ت : باشه
رومو برگردوندمو گفتم
ا،ت : خب بریم؟
جونگکوک : بزار یه زنگ به پسرا بزنم ببینم آمادن یا نه؟
ا،ت : باشه
جونگکوک گوشیشو برداشت و به یکی زنگ زد
(بعد از زنگ)
جونگکوک : آمادنو جلوی در هتل منتظر مان
ا،ت : باشه پس بریم دیگه ددی
باهم از اتاق زدیم بیرون و رفتیم سمت پسرا
تهیونگ : اومدین؟
ا،ت : آره .....منتظرتون که نذاشتیم؟
جیهوپ : نه به موقع اومدین
جونگکوک : خوبه پس بریم
نامجون : کجا بریم؟
جین : به نظرم اول بریم ناهار بخوریم
ا،ت : موافقم من خیلی گشنمه
جونگکوک : اوکی پس بریم یه رستوران
جیمین : کدوم رستوران ؟
یونگی : یه رستوران همین نزدیکی هاست میتونیم بریم اونجا
نامجون : موافقم
جیمین : پس بریم دیگه چرا وایستادیم؟
بعد از این حرف جیمین همه مون رفتیم سمتی که یونگی گفت رستورانه
بعد از چند مین رسیدیمو رفتیم داخل
روی یه میز ۸ نفره نشستیم و مشغول حرف زدن شدیم .....هرچند من بیشتر شنونده بودم تا گوینده
بعد از چند مین گارسون اومد که سفارشارو بگیره
گارسون : سلام خوش اومدید چی سفارش میدید؟
جونگکوک : ...........
- ۶۵۸
- ۲۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط