من اگر حوا شوم

من اگر حوا شوم
این بار طغیان میکنم
سیب را از شاخه می چینم
ولی تقدیم شیطان میکنم
گر بخواهد کس مرا بیرون براند زان بهشت
هر چه را دستم رسد
ویران ِ ویران میکنم
دلبری ها میکنم در کار آدم دم به دم
بی گمان اورا به زور
همدست شیطان میکنم
من که حوایم
به راه وسوسه یا سادگی
هرچه باشد کار خود بر خویش
آسان میکنم
چون میسر شد به کامم
راندن شیطان و مرد
آن بهشت تازه را
همچون گلستان میکنم
هرچه را دیدم از آدم
من در این خاک بلا
در بهشت دلکشم این بار جبران میکنم
حکم میرانم
از ین پس بر زنان مهر و وفا
عاشقی را همدلی را
رسم اینان میکنم
حال اگر آدم خیالش بود تا آدم شود
با خدا یک مشورت
در کار ایشان میکنم
دست آخر این بهشت
اما بدون هرکلک
های آدم گوش کن
من باز (عــصــیـان ) میکنم ......
بتول مبشری
دیدگاه ها (۱)

عاشق نباشی ، درد رفتن را نمی فهمی !چون‌غنچه ، معنای شکفتن را...

قصه‌ی ما«بینوایان» شرح «بوف کور»نیستعشق نازیباست اما آنچنان ...

مثل موسیقی آرامی که خوابت می کندعشق می آید به آسانی خرابت می...

دوست دارم شعر گویم حال دل بهتر شودبا تو از احساس خوانم ،خطی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط