مانند غریقی که پر از وحشت آب است

مانند غـریـقی کــه پر از وحـشت آب است

می گردم و دستم پی یک تکه طناب است

دلتنگی و تنـهایی و انـدوه و صـبوری

این عاقبت تیره ی یک عاشق ناب است

آن دخترپر شور و غزل ، بعد تو جان داد

این آدم کوکی ، جسدی پشت نقاب است

#خاص
دیدگاه ها (۲)

لبخند زدم و گفتم : ۲۰ سالمه.اما خیره شدنام ب گلای فرش ،شبیه ...

نیاز دارم مدتی نباشم ؛سفر کنم به جایی که هیچ کسی را نشناسم ،...

چقدر غمگین است...دختری که...حرف هایش را به ماه میزند...و ماه...

دین راهگشا بود و تو گمگشتۀ دینیتردید کن ای زاهد اگر اهل یقین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط