دین راهگشا بود و تو گمگشتۀ دینی

دین راهگشا بود و تو گمگشتۀ دینی
تردید کن ای زاهد اگر اهل یقینی

آهو نگران است، بزن تیر خطا را
صیاد دل از کف شده! تا کی به کمینی؟

این قدر میاندیش به دریا شدن ای رود
هر جا بروی باز گرفتار زمینی

مهتاب به خورشید نظر کرد و درخشید
هر وقت شدی آینه، کافی‌ست ببینی

ای عقل بپرهیز و مگو عشق چنان است
ای عشق کجایی که ببینند چنینی

هم هیزم سنگین سری دوزخیانی
هم باغ سبک‌سایۀ فردوس برینی

ای عشق! چه در شرح تو جز «عشق» بگوییم
در ساده‌ترین شکلی و پیچیده‌ترینی

#خاص
دیدگاه ها (۲)

چقدر غمگین است...دختری که...حرف هایش را به ماه میزند...و ماه...

مانند غـریـقی کــه پر از وحـشت آب استمی گردم و دستم پی یک تک...

گاهی باید رفت ... باید نسخه ی فاصله گرفتن را برای خود پیچید ...

عمری خندیدم به این عاشق و آن عاشق چنین عشقی به سرم آمد که دی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط