گناه آلود pt 2
لیسا: عمارت بزرگی که تعریفش رو زیاد از رئیس قبلیم شنیده بودم، رئیس قبلیم همیشه بزرگ این عمارت رو تحسین میکرد و همین باعث کنجکاوی ام شده بود
فلش بک:
+ پسرش رو دقیقا مثل خودش بزرگ کرده
-منظورتون کیه قربان؟
+مین ته جو، وقتی باهاش صحبت می کرد پدرش رو تو چشماش میدیدم
اگه یونگی قرار باشه اونجا رو مثل پدرش اداره کنه مرگ ته جو هیچ تغییری توی صنعت کاری ما ایجاد نمی کنه
- پس شیر مواد مخدر کشور همین مرد بوده
+ درسته اون شیر بود ولی مطمئن باش اگه پسرش فیل باشه کارمون زاره مگه این که دست دوستی باهاشون بدیم
- چرا فیل؟
+خودت به زودی می فهمی دختر جون...
پایان فلش بک/
لیسا: از کجا می دونسته آنقدر زود میمیره هرچند من هنوز منظورش از فیل رو نفهمیدم
...
یونگی: جونگ کوک به جیسو و تهیونگ و جیمین بگو بیان اتاق همایش خودتم بیا...با اون پرونده ای که دستت بود
جونگ کوک: باشه
- بعد از عوض کردن پیراهن سورمه ایش با پیرهن سفید و جلیقه ی مشکی و یک کراوات راه راه مشکی و سفید کلتش رو کنار کمربندش تنظیم کرد و از اتاقش خارج شد و به سمت سالن همایش رفت
جونگ کوک: اینجایی هیونگ؟
تهیونگ: چیشده؟
جونگ کوک: رئیس کارمون داره میگه بریم اتاق همایش
تهیونگ: تو برو پیش جیمین باید یه تلفن بزنم
جونگ کوک: سریع بیا امروز اعصابش یه خورده سر جایش نیست
تهیونگ تلفنش رو از جیبش خارج کرد و دود سیگار بین لب هایش رو خارج کرد و روبه روی پنجره ایستاد و ادامه داد: یه چیزی بگو تازه گی داشته باشه
جونگ کوک در اتاق رو بست و پوفی کرد و زیر لب غر زد: اینجا هیچکس اعصاب نداره...
....
لیسا: توی اتاق نسبتا بزرگ که یک پروژکتور مشکی با یه میز جلسه ی بزرگ عسلی داشت نشسته بودم و منتظر ورود کسی بودم که صدای دستگیره ی در رشته ی افکارم رو پاره کرد
مردی نسبتا بلند قد با چند نفر پشت سر وارد شد و بدون کوچک ترین نگاهی به من سر میز نشستن، سه تا مرد با یک زن با موهای مشکی پر کلاغی...
فلش بک:
+ چشمای اون پسر ادمو یاد اژدها های یک معبد بزرگ میندازه...
/
لیسا: این دقیقا همون چشم های اژدهایی بود که کوی راجبشون میگفت
-لیسا کمی از افکارش بیرون اومد و متوجه شد بلند نشده سریع از جاش بلند شد و تعظیم کرد و ادامه داد
لیسا: لیسا مانوبان هستم عضو سابق «مارچو»
فلش بک:
+ پسرش رو دقیقا مثل خودش بزرگ کرده
-منظورتون کیه قربان؟
+مین ته جو، وقتی باهاش صحبت می کرد پدرش رو تو چشماش میدیدم
اگه یونگی قرار باشه اونجا رو مثل پدرش اداره کنه مرگ ته جو هیچ تغییری توی صنعت کاری ما ایجاد نمی کنه
- پس شیر مواد مخدر کشور همین مرد بوده
+ درسته اون شیر بود ولی مطمئن باش اگه پسرش فیل باشه کارمون زاره مگه این که دست دوستی باهاشون بدیم
- چرا فیل؟
+خودت به زودی می فهمی دختر جون...
پایان فلش بک/
لیسا: از کجا می دونسته آنقدر زود میمیره هرچند من هنوز منظورش از فیل رو نفهمیدم
...
یونگی: جونگ کوک به جیسو و تهیونگ و جیمین بگو بیان اتاق همایش خودتم بیا...با اون پرونده ای که دستت بود
جونگ کوک: باشه
- بعد از عوض کردن پیراهن سورمه ایش با پیرهن سفید و جلیقه ی مشکی و یک کراوات راه راه مشکی و سفید کلتش رو کنار کمربندش تنظیم کرد و از اتاقش خارج شد و به سمت سالن همایش رفت
جونگ کوک: اینجایی هیونگ؟
تهیونگ: چیشده؟
جونگ کوک: رئیس کارمون داره میگه بریم اتاق همایش
تهیونگ: تو برو پیش جیمین باید یه تلفن بزنم
جونگ کوک: سریع بیا امروز اعصابش یه خورده سر جایش نیست
تهیونگ تلفنش رو از جیبش خارج کرد و دود سیگار بین لب هایش رو خارج کرد و روبه روی پنجره ایستاد و ادامه داد: یه چیزی بگو تازه گی داشته باشه
جونگ کوک در اتاق رو بست و پوفی کرد و زیر لب غر زد: اینجا هیچکس اعصاب نداره...
....
لیسا: توی اتاق نسبتا بزرگ که یک پروژکتور مشکی با یه میز جلسه ی بزرگ عسلی داشت نشسته بودم و منتظر ورود کسی بودم که صدای دستگیره ی در رشته ی افکارم رو پاره کرد
مردی نسبتا بلند قد با چند نفر پشت سر وارد شد و بدون کوچک ترین نگاهی به من سر میز نشستن، سه تا مرد با یک زن با موهای مشکی پر کلاغی...
فلش بک:
+ چشمای اون پسر ادمو یاد اژدها های یک معبد بزرگ میندازه...
/
لیسا: این دقیقا همون چشم های اژدهایی بود که کوی راجبشون میگفت
-لیسا کمی از افکارش بیرون اومد و متوجه شد بلند نشده سریع از جاش بلند شد و تعظیم کرد و ادامه داد
لیسا: لیسا مانوبان هستم عضو سابق «مارچو»
- ۲.۸k
- ۲۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط