black flower(p,246)

black flower(p,246)

تهیونگ آخرین قاشق غذاشون رو خورد یه لیوان آب نوشید و به جونگ کوک نگاهی انداخت.

تهیونگ: اگه چیز دیگه ای نمی خوای بریم.

گفت و از روی صندلی هاشون بلند شدند.

تهیونگ: نه ... من حساب می کنم.

به جونگ کوک که با دست سالمش یه کارت عابر بانک مشکی رنگ بیرون کشیده بود گفت و چشمای آلفا از تعجب گرد شد.

جونگکوک: .....تو...؟ اما مگه

با چشم غره ی تهیونگ باقی حرفش رو خورد.

تهیونگ خودشو به صندوق رسوند و با وجود اصرارهای آجوما پول غذاشونو پرداخت کرد.

اجوما: تماس رو فراموش نکن

آجوما گفت و افکار آزار دهنده ی که چند دقیقه پیش به لطف سخنرانیش برای جونگ کوک فراموش کرده بود.
دوباره به ذهنش حجوم آوردند.

تهیونگ: باید تاکسی بگیرم.

با صورت آویزون به جونگ کوک که هنوز از شک کار تهیونگ خارج نشده بود، گفت و با هم کنار خیابون ایستادند و برای یه تاکسی زرد رنگ دست تکون داد.
دیدگاه ها (۲۸)

black flower(p,247)

black flower(p,248)

black flower(p,245)

black flower(p,244)

black flower(p,239)

black flower(p,240)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط