دو ساعتی از عقدمان می گذشت هی فکر میکردم حالا که به او به
دو ساعتی از عقدمان می گذشت هی فکر میکردم حالا که به او به من محرم است اگر به من دست بزند چه می شود؟ در همین فکرها بودم که اذان مغرب از رادیو پخش شد و پسری که حالا دو ساعت بود همسرم شده بود به نماز ایستاد و من به تقلید از کسانی که می شناختم سریع رفتم و اولین نماز جماعت دو نفره رو به همسرم اقتدا کردم نماز که تمام شد همسرم انگار که فکر مرا خوانده باشد برگشت و دست هایش را دراز کرد و گفت " قبول باشد "
۳۶۵
۱۹ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.