ارباب کوک p21
ارباب کوک p21
ویو ات
کوک: الیسا داره میاد
جین: اه من چقدر ازش بدم میاد
کوک: کسی نظر تورو لازم نداره
تهیونگ: هممون ازش بدمون میاد
کوک: هممون؟
تهیونگ: حالا تو نه
و منی که کنار تهیونگ نشسته بودم ازش پرسیدم الیسا کیه
تهیونگ: الیسا دوست دختر جونگکوک که برای درس خوندن رفته فرانسه الانم داره برمیگرده
نمیدونم چرا وقتی کلمه دوست دختر جونگکوک رو شنیدم ناراحت و اعصبانی شدم
ات: اها.... حالا کی میاد؟
کوک: دو سه ساعت دیگه
دو ساعت بعد
صدای در اومد جیسان رفت در رو باز کرد
الیسا: واییییی عمارتم دلم برات تنگ شده بود
جیسان رو حول داد کنار که خورد به دیوار جونگکوک از پله ها اومد پایین دستاشو باز کرد به نشانه اینکه الیسا بره بغلش الیساهم دویید طرفه جونگکوک
الیسا: وایییی جونگکوک عزیزمممم دلم برات تنگ شده بود (با حالت لوس جوری که ادم عوق بزنع)
به اعضا نگاه کردم همه میخواستن فقط از این مکان برن الیسا اومد همه رو بغل کرد منو جیمین کنار هم بودیم
الیسا: تو کی؟
جیمین: اسمش ات و اینکه از این به بد اینجاس
الیسا: ایش جیمین تو همیشه باهام لج بودی (الیسا تمام حرفاشو با حالت لوسی میزنه)
جیمین: هه
الیسا اومد منم هول داد
ات: هوی چته
الیسا: تو چطور جرعت کردی اینجوری با من حرف بزنی
میخواستم جوابشو بدم تهیونگ اومد بغلم کرد تعجب کردم داشت منو میبرد طبقه بالا تو اتاقم
♡ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♡
همایتا خیلی کم شدععععععععععع
ویو ات
کوک: الیسا داره میاد
جین: اه من چقدر ازش بدم میاد
کوک: کسی نظر تورو لازم نداره
تهیونگ: هممون ازش بدمون میاد
کوک: هممون؟
تهیونگ: حالا تو نه
و منی که کنار تهیونگ نشسته بودم ازش پرسیدم الیسا کیه
تهیونگ: الیسا دوست دختر جونگکوک که برای درس خوندن رفته فرانسه الانم داره برمیگرده
نمیدونم چرا وقتی کلمه دوست دختر جونگکوک رو شنیدم ناراحت و اعصبانی شدم
ات: اها.... حالا کی میاد؟
کوک: دو سه ساعت دیگه
دو ساعت بعد
صدای در اومد جیسان رفت در رو باز کرد
الیسا: واییییی عمارتم دلم برات تنگ شده بود
جیسان رو حول داد کنار که خورد به دیوار جونگکوک از پله ها اومد پایین دستاشو باز کرد به نشانه اینکه الیسا بره بغلش الیساهم دویید طرفه جونگکوک
الیسا: وایییی جونگکوک عزیزمممم دلم برات تنگ شده بود (با حالت لوس جوری که ادم عوق بزنع)
به اعضا نگاه کردم همه میخواستن فقط از این مکان برن الیسا اومد همه رو بغل کرد منو جیمین کنار هم بودیم
الیسا: تو کی؟
جیمین: اسمش ات و اینکه از این به بد اینجاس
الیسا: ایش جیمین تو همیشه باهام لج بودی (الیسا تمام حرفاشو با حالت لوسی میزنه)
جیمین: هه
الیسا اومد منم هول داد
ات: هوی چته
الیسا: تو چطور جرعت کردی اینجوری با من حرف بزنی
میخواستم جوابشو بدم تهیونگ اومد بغلم کرد تعجب کردم داشت منو میبرد طبقه بالا تو اتاقم
♡ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♡
همایتا خیلی کم شدععععععععععع
۱۱.۱k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.